از نصیحت برفروزد روی تو
از شکر گردد ترش ابروی تو
چند گرم خشم و بی باکی شدن
روی تو در آتشست از خوی تو
با می ما مشگ تو آمیختند
رنگ ما نگرفتی و ما بوی تو
تا که پا از خانه بیرون می نهم
در بیابان می رمد آهوی تو
گریم و خاک رهت شویم به اشک
جای خود گم کرده ام در کوی تو
گه گهم از رشحه ای سیراب کن
آب خوبی نیست کم در جوی تو
تحفه ای زان حقه مرهم فرست
تا دلم بگشاید از پهلوی تو
بهر دفع مرگ حرز جان کنم
گر خدنگی یابم از بازوی تو
دوستان را پشت بر صحبت مکن
روی دل دارد «نظیری » سوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ببرده آب آتش روی تو
عالمی در آتشند از خوی تو
مشک و می را رنگ و مقداری نماند
ای نه مشک و می چو روی و موی تو
چشمکانت جاودانند ای صنم
[...]
ترک من ای من سگ هندوی تو
دورم از روی تو دور از روی تو
بر لب و چشمت نهادم دین و دل
هر دو بر طاق خم ابروی تو
من به گردت کی رسم چون باد را
[...]
ای شب تاری غلام موی تو
روز روشن پیشکار روی تو
چاکر روز و شبم تا روز و شب
نایبند از روی تو وز موی تو
بنده موی تو دلهای جهان
[...]
پشت پایی زد خرد را روی تو
رنگ هستی داد جان را بوی تو
گشته چون من کشتهای زنار دار
جان عیسی در صلیب موی تو
از پی خونریز جان خاکیان
[...]
ای جهانی پشت گرم از روی تو
میل جان از هر دو عالم سوی تو
صد هزاران آدمی را ره بزد
مردم آن نرگس جادوی تو
لاابالیوار خوش بر خاک ریخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.