شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد
شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد
شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن
جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد
شهد لب های تو دکان طبیبان در بست
دست در دامن تیغ نگهت مریم زد
کعبه آمد حجرالاسود خالت بوسید
غوطه در موجه چاه ذقنت زمزم زد
تا قضا خال بهشتی جمال تو بدید
شست آن خال که بر ناصیه آدم زد
به سخندانی تو طفل ندیدست کسی
گره اعجاز لبت بر نفس مریم زد
عشق دوشاب دل آن روز که سودا می پخت
مایه مهر برین شیره جان ها کم زد
دوش می خواست قدم بر من افتاده نهد
کند خاک من و بر دیده نامحرم زد
دولت از فیض دم صبح «نظیری » دریافت
در به غواص ندادند که بی جا دم زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
[...]
چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد
سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد
تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست
با رگ جان من آن را گرهی محکم زد
تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار
[...]
هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد
باید اول قدم خود به سر عالم زد
نزد رندان خرابات که صد جان به جویست
نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد
[...]
حسن جنبید ز خواب و مژه را برهم زد
فتنه برپا شد و نیشی به رگ عالم زد
هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند
چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟
بی محبت ننمودند اجابت هرچند
[...]
عشق اول به دل سوخته آدم زد
مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد
در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد
تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.