دل نمیدانم کجا، زین آستانم میکشد
مرگ میبینم که با هجرام عنانم میکشد
هر سر مو بر تنم دارد خروشی از وداع
هجر پیوند تو از رگهای جانم میکشد
داشتم در سینه پیکان خدنگ کاریی
دست غیرت این زمان از استخوانم میکشد
میکند آسودگی سیری به گرد خاطرم
گریه هم پایی ز چشم خونفشانم میکشد
قصه وارستگی امروز پیش دل گذشت
طرفه حرف ناامیدی از زبانم میکشد
بر سر بازار جانبازان کمان آویختم
دست غیرت بشکنم هرکس کمانم میکشد
میکشم سر از کمند او «نظیری» بعد ازین
گر به صد زنجیر آن نامهربانم میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک سرمستی مرا دامن کشانم میکشد
باز بگشوده کنار و در میانم میکشد
در کش خود می کشد ما را به صد لطف و کرم
گه چنینم مینوازد گه چنانم میکشد
کی کشد ما را ، چو لطفش میکشد ما را به ناز
[...]
شوربختم، دل به آن کنج دهانم میکشد
موشکافم، دل به آن موی میانم میکشد
خار دیوارم، وبال دامن گل نیستم
بیسبب از باغ بیرون باغبانم میکشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.