گنجور

 
نظیری نیشابوری

فرحی نیست که در پهلوی آن صد غم نیست

روز مولود جهان کم ز شب ماتم نیست

همه جا تیر کمانخانه ابرو رفته ست

نیش هرجاطلبی هست، ولی مرهم نیست

رنج از آنست که این فتنه برانگیخته اند

ذل ما ز نزاع ملک و آدم نیست

عارفان گوش که بر پرده ساز اندازند

در پس پرده شناسند که نامحرم نیست

به دم عیسوی و معجز روح اللهی

خلق دانند که از اهل خطا مریم نیست

رسم ناموس جهان زود ز سر برداریم

کاین علاقه به پر افسر ما محکم نیست

ترک دیگر نفزاییم که پشمینه فقر

جز به اندازه فرق پسر ادهم نیست

علمی چند ز عیب دگران بردوزیم

کانقدر جامه رسوایی ما معلم نیست

نتوان حکم خطا کرد «نظیری » به قضا

حکم بر صورت امریست که آن مبهم نیست

 
 
 
خاقانی

سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست

سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست

کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را

کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست

خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او

[...]

خواجوی کرمانی

آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست

وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست

انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست

ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست

گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن

[...]

کمال خجندی

گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست

عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست

عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل

ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست

دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن

[...]

ناصر بخارایی

من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست

خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست

مردم دیده برون می‌کنم از خانهٔ چشم

تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست

دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است

[...]

نسیمی

هر که با جام می لعل لبش همدم نیست

در حریم حرم حرمت ما محرم نیست

دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش

سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست

کمر صحبت این راه ببندی ور نه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه