ذوقی به کمالست و وصالی به دوامست
امروز به ما منزلت عشق تمامست
بر صوفی بی وجد وبالست عبادت
بر شیشه که خالی ست ز می سجده حرامست
دادیم به معشوقه و می دنیی و دین را
بدنام شدن در دو جهان غایت نامست
احیای شب ما و صبوحی حریفان
مهتاب همه روزن و صبح همه بامست
جمعی که گرفتاری ایام شناسند
چون شب پره از نور گریزند که دامست
می گریم و از گریه چو طفلم خبری نیست
در دل هوسی هست ندانم که کدامست
ساقی غم دوران مخور و رطل گران ده
شادست جهان تا می حسن تو به جامست
گویید به زاهد بچه عصمت نفروشد
بوی می دوشینه هنوزش به مشامست
رنجور و الم دیده و پیرست «نظیری »
جام سحری چون نخورد ماه صیامست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و حالات روحی شاعر میپردازد. شاعر از کمال عشق و دوستی با معشوق سخن میگوید و زندگی در زمان حال را با عشق و شادابی توصیف میکند. او به زهد و عبادت بیاحساس میتازد و از ناکامی در رهایی از غم دوران مینالد. همچنین، به یادآوری خوشیهای گذرا و عدم تسلیم به زهد و جدایی اشاره دارد و در نهایت، از ناامیدی و درد درونی خود سخن میگوید و میخواهد با می و خوشی، اندوه خود را تسکین دهد. در کلیت، شعر نشاندهنده تضادهایی میان عشق، زهد، شادی و غم است.
هوش مصنوعی: امروز عشق ما در اوج و کمال خود قرار دارد و رابطهمان به ثبات و دوام رسیده است.
هوش مصنوعی: عبادت و نیایش کسی که هیچ حسی ندارد، مانند سجده بر شیشهای است که خالی از شراب است؛ چرا که در این حالت، عملش بیمحتوا و بیفایده است.
هوش مصنوعی: ما عشق و می را به معشوقه تقدیم کردیم و این که دنیا و دین در دو جهان بدنام شدند، نشانهی اوج نام و اعتبار ماست.
هوش مصنوعی: زندگی شبانه ما و بامدادی دوستان، مانند نور ماه روشناییبخش است و این روشنایی به همه جا نفوذ دارد.
هوش مصنوعی: مردم آگاه و دانا که سختیهای روزگار را میشناسند، مانند شبپرها از نور دوری میکنند تا به دام نیفتند.
هوش مصنوعی: من در حال گریهام و مانند کودکانی که نمیدانند چرا گریه میکنند، نمیدانم از دل من چه آرزویی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، نگران غم و اندوه زمانه نباش و برای من جامی پر از شراب بیاور. دنیا زیباست به شرطی که شراب خوشگلی تو در آن حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: به زاهد بگویید که فرزند پاکی بوی می را نمیفروشد، هنوز هم عطر آن به مشام او میرسد.
هوش مصنوعی: نظیری در این شعر به حالت کسی اشاره دارد که از رنج و درد رنج میبرد و در پیری به سر میبرد. او همچنان در حال شکایت و ناله است، زیرا در روزهای ماه رمضان هنوز نتوانسته است از سحری استفاده کند و از این رو حالش همچنان کنجکاو و ناامید باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سینه ی من مهر تو ای ماه تمامست
دل را لب جان پرور تو غایت کامست
بی نرگس مست تو مرا کار خرابست
بی زلف چو شام تو مرا روز چو شامست
تنها نه من خسته به دام تو اسیرم
[...]
تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست
وز باده نوشین تو عالم همه جامست
از جام تو یک جرعه بما ده، که زمین را
گر زانکه نصیبست، هم از کأس کرامست
هرچند که ما عامی عشقیم درین راه
[...]
ای آنکه همه سوختنت از پی کامست
تا در دل گرمم نرسی کار تو خامست
درویش چو در مشرب توحید رسیدی
همصحبتی خلق دگر بر تو حرامست
ای مرد خدا از تو باو راه بسی نیست
[...]
در کوره غم سوختنم مایه کامست
آتش به از آبست در آن کوزه که خامست
بیمصلحت ساقی این دور نباشد
گر گریه میناست و گر خنده جامست
آسیب جهان بیش رسد گوشه نشین را
[...]
این کجکله ترک قزلباش کدامست
آشوب دل و دین بود این فتنه چه نامست
ماهی بسرسر و کله گوشه شکسته
یا ماه بخرگاهست یا سرو ببامست
دزدیده برو دید می از بیم رقیبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.