در سینه ی من مهر تو ای ماه تمامست
دل را لب جان پرور تو غایت کامست
بی نرگس مست تو مرا کار خرابست
بی زلف چو شام تو مرا روز چو شامست
تنها نه من خسته به دام تو اسیرم
آن دل که گرفتار غمت نیست کدامست
سودای وصال تو همی پختم و دل گفت
این خام طمع بر سر اندیشه ی خامست
هر چند که ماه فلک از مهر منیر است
زیبا رخ چون ماه تو را مهر غلامست
گفتند چه خواهد دلت از دنیی و عقبی
دل گفت مرا وصل دلارام تمامست
هرکس به جهان کام و مرادی طلبیدند
ما را به جهان جز غم روی تو حرامست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق عمیق و وابستگی شاعر به معشوق خود است. شاعر در وصف زیبایی و جذابیت معشوق، احساسات عاشقانهاش را بیان میکند و میگوید که تمام آرزوها و اشتیاق او تنها به وصال معشوق مربوط میشود. او همچنین به این موضوع اشاره میکند که اگر کسی از غم عشق او ناآگاه باشد، به چه اندازه از احساسات او فاصله دارد. در نهایت، شاعر نتیجه میگیرد که در زندگی، تنها خواستهاش عشق و وصال معشوقش است.
هوش مصنوعی: در دل من عشق تو به اندازهی یک ماه کامل است و روح و جانم را تنها با عشق تو سیراب میکند.
هوش مصنوعی: بدون عطر و زیبایی تو، حال من خراب است. با موهایی که همچون شب تاریکند، روز من هم مانند شب تاریک میگذرد.
هوش مصنوعی: من تنها نیستم که از عشق تو خستهام، بلکه دلهایی که از غم تو متاثر نیستند، دیگر چه دلهایی هستند؟
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی رسیدن به تو را در دل داشتم، اما دلم به من گفت که این خواسته، یک خیال بیاساس و خام است که از اندیشه ناپختهام ناشی میشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ماه در آسمان زیبایی خاصی دارد، اما زیبایی چهرهات آنقدر دلربا و خیرهکننده است که مانند ماه به آن عشق و ارادت دارم.
هوش مصنوعی: گفتند که خواستهات از دنیا و آخرت چیست، دل جواب داد که تنها وصال معشوق برایم کافی است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در پی لذت و خواستههای دنیوی است، باید بداند تنها چیزی که برای ما در این دنیا جایز و مجاز نیست، غم دوری از توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست
وز باده نوشین تو عالم همه جامست
از جام تو یک جرعه بما ده، که زمین را
گر زانکه نصیبست، هم از کأس کرامست
هرچند که ما عامی عشقیم درین راه
[...]
ای آنکه همه سوختنت از پی کامست
تا در دل گرمم نرسی کار تو خامست
درویش چو در مشرب توحید رسیدی
همصحبتی خلق دگر بر تو حرامست
ای مرد خدا از تو باو راه بسی نیست
[...]
ذوقی به کمالست و وصالی به دوامست
امروز به ما منزلت عشق تمامست
بر صوفی بی وجد وبالست عبادت
بر شیشه که خالی ست ز می سجده حرامست
دادیم به معشوقه و می دنیی و دین را
[...]
در کوره غم سوختنم مایه کامست
آتش به از آبست در آن کوزه که خامست
بیمصلحت ساقی این دور نباشد
گر گریه میناست و گر خنده جامست
آسیب جهان بیش رسد گوشه نشین را
[...]
این کجکله ترک قزلباش کدامست
آشوب دل و دین بود این فتنه چه نامست
ماهی بسرسر و کله گوشه شکسته
یا ماه بخرگاهست یا سرو ببامست
دزدیده برو دید می از بیم رقیبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.