تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست
وز باده نوشین تو عالم همه جامست
از جام تو یک جرعه بما ده، که زمین را
گر زانکه نصیبست، هم از کأس کرامست
هرچند که ما عامی عشقیم درین راه
بر جمله ذرات جهان لطف تو عامست
واعظ، که برقصست پس پرده پندار
سودش نکند پند، که در بند عمامست
در دور رخش یک دل هشیار ندیدیم
آنکس که نه مستست درین دور، کدامست؟
در کشتن عشاق بشمشیر چه حاجت؟
یک غمزه از آن نرگس مخمور تمامست
گفتی که: سلامی بفرستیم بقاسم
از ذوق سلامت دل من دار سلامست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جذابیت ساقی و جام شراب است. شاعر به زیبایی و دلربایی ساقی اشاره میکند و میگوید که جهان تنها تجلی جام اوست. او از ساقی میخواهد که جرعهای به او بدهد تا زمین را بچشد. به عشق و حالتی که در آن به سر میبرد، اشاره میکند و میگوید که حتی اگر در این راه عامی باشیم، لطف و محبت ساقی شامل حال همه است. واعظان و پند دهندگان، به دلیل نداشتن درک واقعی، نمیتوانند به کسی کمکی کنند. شاعر میگوید که در این دنیا کسی که هشیار باشد و نسبت به عشق بیتوجه، درست نیست. همچنین به قدرت عشق و تاثیر یک نگاه معشوق اشاره میکند و در نهایت سلامی به قاسم میفرستد.
هوش مصنوعی: تو به مردم زندگی و انرژی میدهی و تمام جهان در واقع به مانند ظرفی است که به دست تو پر شده است. با نوشیدنی شیرین تو، جهان به شکلی دیگر و زیباتر نمایان میشود.
هوش مصنوعی: از جام تو یک جرعه به ما بده، زیرا اگر زمین هم به نوشیدن آن نصیب پیدا کند، از کرامت و بزرگی میباشد.
هوش مصنوعی: هرچند که ما در عشق مبتدی و ناآگاه هستیم، اما در این مسیر، محبت و مهربانی تو به تمامی ذرات جهان گسترده است.
هوش مصنوعی: واعظی که تنها از پشت پردهی خیال و اندیشه برخاسته، درس و پندش فایدهای ندارد؛ زیرا او خود در قید و بند ظواهر و شوکتهای دنیا گرفتار است.
هوش مصنوعی: در اطراف زیبایی چهرهات کسی را نیافتیم که دلش هوشیار باشد. حالا آن کسی که در این فضا هشیار نیست و مست نشده، کیست؟
هوش مصنوعی: برای کشتن عاشقان نیازی به شمشیر نیست. یک نگاهی ساده از آن نرگس مست کافی است تا آنها را از پای درآورد.
هوش مصنوعی: گفتی که پیامی برای قاسم بفرستیم، چون دل من از خوشحالی سالم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سینه ی من مهر تو ای ماه تمامست
دل را لب جان پرور تو غایت کامست
بی نرگس مست تو مرا کار خرابست
بی زلف چو شام تو مرا روز چو شامست
تنها نه من خسته به دام تو اسیرم
[...]
موسی صفتان را، که درین طور مقامست
از درد تو مستند گروهی ز دوا مست
آن خال سیه جانب آن زلف دلاویز
وصفش نتوان گفت: چه دانه است و چه دامست
هرجا که تو باشی سخن از شاهد و می گوی
[...]
ای آنکه همه سوختنت از پی کامست
تا در دل گرمم نرسی کار تو خامست
درویش چو در مشرب توحید رسیدی
همصحبتی خلق دگر بر تو حرامست
ای مرد خدا از تو باو راه بسی نیست
[...]
ذوقی به کمالست و وصالی به دوامست
امروز به ما منزلت عشق تمامست
بر صوفی بی وجد وبالست عبادت
بر شیشه که خالی ست ز می سجده حرامست
دادیم به معشوقه و می دنیی و دین را
[...]
در کوره غم سوختنم مایه کامست
آتش به از آبست در آن کوزه که خامست
بیمصلحت ساقی این دور نباشد
گر گریه میناست و گر خنده جامست
آسیب جهان بیش رسد گوشه نشین را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.