نه سر سیحۀ زاهد نه چلیپای کشیش
کفر زلف تو رها کرد مرا از همه کیش
دوست گر وقت تماشاست به دیوانۀ خویش
سنگ طفلان ز پی و راه بیابان در پیش
با هوای لب خندان تو نیشم همه نوش
با خیال سر مژگان تو نوشم همه نیش
در سیهروزی ما این همه ای زلف مکوش
با حذر باش ز جمعیت دلهای پریش
لب طناز تو پرناز و مرا حوصله کم
چشم غماز تو خونخوار و مرا حوصله بیش
من نتابم ز کمانخانۀ ابروی تو روی
مژه گو تیر جفا پاک بپرداز ز کیش
تیغ تیز از سر آن خط سیه باز مگیر
لاوه بر روی خود ای دوست مکش دشمن خویش
ناسپاس است اگر حق نمک نشناسد
سالها خون جگر داده لبت بر دل ریش
خنده بر ریش رقیبت چه کنم گر نکنم
که کند غرقه به ناچار نشت بحشیش
تو که شب با منی اندیشۀ فردا جهل است
کار امروز به فردا نگذارد درویش
میزند بر در دل حلقه نهانی غم دوست
نیرا خانه بپرداز ز بیگانه و خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و احساسات عمیق شاعر نسبت به محبوبش است. او از رویارویی با دلبستگی خود و دشواریهای عشق صحبت میکند. شاعر از زلف و لبهای معشوق و تأثیر آنها بر حال و روزش میگوید و بیان میکند که چگونه زیبایی محبوبش او را تحت تأثیر قرار داده و از دین و دنیا رها کرده است. همچنین، شاعر به تقابل عشق و رنج اشاره میکند و نگرانیهایش را دربارهی غم و دلخوشیهای دوستیش بازگو میکند. در کل، شعر نشاندهندهی زیبایی، درد و شوق عشق است.
هوش مصنوعی: نه زاهد با عبادت خود مرا به راه راست هدایت کرد و نه کشیش با نشانههای مذهبیاش. بلکه زیبایی و زلف تو باعث شد تا از همه اعتقادات و باورهای قبلی خود آزاد شوم.
هوش مصنوعی: اگر دوستی هنگام تماشا با دیوانگی خود همراه است، باید گیرد سنگ کودکان را و در مسیر بیابان قدم بردارد.
هوش مصنوعی: با لبخند تو، همه دردهای من به خوشی تبدیل میشود و با خیال مژههایت، تمام شادیهایم به غم بدل میگردد.
هوش مصنوعی: در روزهای سخت و سیاه ما، نگران زلف سیاه او نباش؛ مراقب باش که دلهای پریشان را بیشتر نرنجانی و به هم نریزی.
هوش مصنوعی: لبهای زیبا و دلربای تو بسیار فریبنده است، اما من حوصلهام کم است. چشمان زیرک و جذاب تو بسیار تند و خشن به نظر میرسند، در حالی که من حوصلهام زیاد است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از کمان ابروی تو دور شوم، همچنان که تیر جفا از روی مژهام رها نمیشود.
هوش مصنوعی: از سر آن خط تیره و سیاه، با تیغ تیز چیزی را جدا نکن. ای دوست، بر روی خودت اثر بگذار و دشمن خودت را نکش.
هوش مصنوعی: اگر فردی قدردان زحمات دیگران نباشد، ناسپاس و بیمهری کرده است، بهویژه زمانی که برای او هزینههای زیادی پرداخت شده و احساسات عمیقتری در این رابطه وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر رقیب من به من بخندد، چه کار میتوانم بکنم؟ باید خود را نجات دهم و نمیتوانم اجازه دهم که در این وضعیت بمانم.
هوش مصنوعی: اگر اکنون در کنار من هستی، فکر کردن به فردا نشان از نادانی است. فرد باید امروز را دریابد و کارهایش را به فردا واگذار نکند، حتی اگر درویش باشد.
هوش مصنوعی: غم دوست مانند حلقهای به در دل کوبیده میشود، پس کاش خانه را از بیگانه و آشنا خالی کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا
بر دلم گشت فزون از عدد ریشهش ریش
ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند
نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟
رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش
در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش
بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش
ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش
این منم یافته مقصود و مراد دل خویش
با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش
وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال
روشن و شاد به دیدار ولینعمت خویش
صدر اسلام عمادالدینْ بوبکر که هست
[...]
گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش
عمرها بودهام اندر طلبت چاره کنان
سالها گشتهام از دست تو دستان اندیش
پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
[...]
اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش
ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش
لذت آب ز سیراب نباید پرسید
این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش
ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.