نوش لب یار نیم خند است
دوشان دلان بهار قند است
عاشق چکند که دل نبازد
کان کودک شوخ دلپسند است
بی خود زقفای تو نپویم
یک گردن و صد هزار بند است
جانهای بلب رسیده داند
در کشور حسن بوسه چند است
کوتاه کنم حدیث زلفت
تا چشم همیرود کمند است
تیری و دو صد شانه در پیش
نازی و دو صد نیازمند است
آهسته رو ای شه سواران
صد قافله دل پی سمند است
سروار بتو سر فرو نیارد
پیداست که قامتش بلند است
سیلاب ز سرگذشت و نه نشست
آتش که بجان مستمند است
دردا که طبیب را خبر نیست
زنیدرد که بر تن نژند است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
نظم ار چه به مرتبت بلند است
آن علم طلب که سودمند است
ما را دل زار مستمند است
و آویخته خم کمند است
ای جان کسی، دل رهی را
می پرس که نیک دردمند است
بدگوی که سرد گردد این دل
[...]
طوبی که به سدره سربلند است
پیش قد تو نیازمند است
با خط تو سبزه گر زند لاف
از غنچه سزای ریشخند است
عمری تو و زلف با تو همسر
[...]
ور شکوه کنی، نه سودمند است
سخت است زمین، فلک بلند است
آن نیز ترا نیازمند است
این ناز و نیاز تابه چند است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.