گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نسیمی

ای دل! بلا بکش چو دلت مبتلای اوست

خوشنود شو بدانچه مراد و رضای اوست

تن در جفای او نه و از غم مدار باک

کاین غصه و جفا همه عین وفای اوست

قدر قدر چه داند و قاضی هر قضا

آن دل که او نه قابل قدر و قضای اوست

دنیی و دین برای وصالش دهیم و جان

زانرو که دل ز جمله صلاحی برای اوست

فوتی نمی شود اگرش جان فدا کنم

چون جان بود یکی، صد از این جان فدای اوست

چندین بلا ز قامت و بالای پر بلاش

گر می رسد به جان بکشم چون بلای اوست

راهم نمای ای دل! اگر رهبری مرا

تا بگذرم از آنکه نه میل و هوای اوست

بر گرد گرد دامن مردی اگر رسم

جان ها بها دهم که دلم بی بهای اوست

ای غم! دگر به سوی نسیمی گذر مکن

کاین حجره های جان و دلش، خاصه جای اوست