بر خوان حسن تو نمی از ملاحت است
ما را از او نصیب نمک بر جراحت است
ساقی بیار راح که راحت دهد به روح
کز راح روح من همه از رنج راحت است
از تشنگی حلال نمیدانم از حرام
می ده که می به حکم ضرورت است
زاهد که منع صحبت جانان همیکند
از وی خلاف حسن دلیل قباحت است
گردم ز مهر گرد زمین همچو آسمان
در صدر بدر ماه ز یمن سیاحت است
ناصر ز تو بیان معانی بدیع نیست
شعر فصیح تو ز کمال فصاحت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیباییهای عشق و لذتهای آن صحبت میکند. او به خوان حسن اشاره میکند که نوشیدنیای از ملاحت و زیبایی دارد و برای او تلخیهای زندگی را نمکین میکند. شاعر از ساقی میخواهد که نوشیدنی بیاورد تا روحش را آرام کند، زیرا او در رنج است. همچنین، او به زاهدی که از صحبت با محبوب منع میکند اشاره میکند و آن را خلاف حسن میداند. در نهایت، شاعر ابراز میکند که از عشق و تجلی زیباییها به گردی درآید و به ستایش شعر و بیانی دلنشین میپردازد.
هوش مصنوعی: بر سر سفره زیبایی تو، چیزی جز لطافت و جذابیت وجود ندارد، اما ما فقط از این زیبایی، تلخی و زخم دل میخوریم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، شرابی بیاور که روح را شاد کند، زیرا آرامش روح من تنها از رنج و سختی به دست میآید.
هوش مصنوعی: من از شدت تشنگی، حلال را نشناختهام و از نوشیدنیهای ممنوعه میخواهم، چون در این شرایط خاص، مجاز به مصرف آن هستم.
هوش مصنوعی: زاهدی که از مجالست با محبوب خودداری میکند، در واقع بر اساس زیباییشناسی، نشاندهندهی زشتی کارش است.
هوش مصنوعی: من به دور مهر میچرخم و مانند آسمان در بالای ماه کامل، سفر و گردشهای زیبایی از سمت یمن دارم.
هوش مصنوعی: شرحی برای شعر میتوان اینچنین نوشت: ناصر، به بیان معانی زنده و تازهای که از تو میآید، نیازی نیست. شعر تو به خاطر بلاغت و شیوایی خاص خود، بینظیر و زیباست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من چرا وساوس شیطان به قوت است
زیرا که عقل در رهر عشاق علت است
گر بر تو نیست ظاهر و روشن نمی شود
تعیین این مقاسمه از بدو فطرت است
گرچه عنایت از طرف اکتساب نیست
[...]
ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است
مقراض توبه تو چو لای شهادت است
هستی تو آن نظام که نون خطاب تو
محراب راست کرده برای عبادت است
دید آنکه طلعت تو و بیداریش نبود
[...]
چشم و چراغ شرع که ذات منورت
از پای تا به سر همه عین سعادت است
قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را
از بندگی تو نظر استفادت است
فعل تو سال و مه همه خیرست و مردمی
[...]
ساقی بیا و باده ده اکنون که فرصت است
مطرب بزن ترانه که فرصت غنیمت است
چشمم به روی شاهد و گوشم به بانگ چنگ
ای پندگو برو که نه جای نصیحت است
جان مرا ز مرهم راحت نشان مپرس
[...]
روز فراق اگر ز قیامت علامت است
روزی که یار روی نماید قیامت است
یکدم لقا ز دولت دنیا مرا به است
دیدن جمال دوست عجایب سعادت است
زاهد بهشت جوید و عاشق لقای یار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.