گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است

مقراض توبه تو چو لای شهادت است

هستی تو آن نظام که نون خطاب تو

محراب راست کرده برای عبادت است

دید آنکه طلعت تو و بیداریش نبود

هست آن سگی که خفتن صبحش به عادت است

تو شمع صبح، شعله شوقی که از تو خاست

زان هر یکی شراره چراغ هدایت است

علامه ای که معرفت انبیاش هست

او را به پیش تو محل استفادت است

در عهد تو قیام جهان از وجود تست

مانند صورتی که قیامش به مادت است

هر یک مرید تو چو هلالی ست از رکوع

هر شب هلال وار ازان در زیادت است

بتوان مرید گفت مرید ترا که اوست

آن مردمی که فتنه عین سعادت است

امید کز تو واصل گردد چو خرد و پیر

خسرو که بی وصال چو حرف ارادت است