اثری در قدح باده ز لعل یار است
قبلهٔ خسته دلان خاک درِ خمّار است
سخن عقل در این کوی ندارد وزنی
عشق از آن دل که در او عقل بود بیزار است
خبر از سوز دلم نیست کسی را چون شمع
زانکه چون من همه شب تا به سحر بیدار است
ساقیا یک نفسم باده پرستی فرمای
که مرا در دل از این نفس پرستی عار است
حال بیماری من عرضه مکن پیش طبیب
که طبیب از غم درد دل من بیمار است
دود سودای تو بگذشت به بازار دلم
سوخت سرمایهٔ رختی که در این بازار است
در ره عشق کجا خام توان رفت ای دل
پخته خواهی که شوی سوختنت ناچار است
یک قدم گر ز ره نیستی آری بیرون
راست پندار که دیگر قدمت بر دار است
پیش اغیار مکن شرح غم دل، ناصر
که نه هر بیخبری محرم این اسرار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و دیوانگی ناشی از آن است. شاعر به زیبایی و دلفریبی معشوق اشاره میکند و از درد و رنج دل خود سخن میگوید. او میگوید که عقل در این عشق جایی ندارد و فقط احساسات و عشق بر او غلبه دارند. شاعر از ساقی میخواهد که برایش شراب بیاورد تا از این زخم دلش کمی آرام بگیرد. همچنین به طبع پزشکی اشاره کرده و میگوید که دردش را نمیتوان به طبیب گفت، زیرا او نیز غمگین است. شاعر در ادامه میگوید که در مسیر عشق رفتن سخت و پرخطر است و باید ح آماده سوختن و تجربه درد باشد. در نهایت، او از بازگو کردن غمهایش به دیگران پرهیز میکند، زیرا این رازها فقط باید با افراد خاصی در میان گذاشته شود.
هوش مصنوعی: مشکلی که در شراب سرخ رنگ وجود دارد به خاطر زیبایی و محبوبیت یار است؛ و در واقع، مکان نشاندار و مورد پسند دلدادگان، خاک درب شرابخانه است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که عقل در این عالم معنوی و عشقی جایی ندارد و عشق از دلی که عقل بر آن حاکم است متنفر است. به عبارتی، عشق و وجدان الهی فراتر از استدلالهای منطقی قرار دارد و عقل نمیتواند حقیقت عمیق عشق را درک کند.
هوش مصنوعی: کسی از درد و حسرت درون من خبر ندارد، مثل شمعی که میسوزد، چون من نیز تا صبح بیخواب و بیدارم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بادهای به من بده تا با نوشیدن آن، از این نوع عشق و خودپرستی که در دل دارم، رها شوم و نجات یابم.
هوش مصنوعی: حال بیماریم را پیش پزشک نبر، چون خود پزشک از ناراحتی و درد دل من رنج میبرد.
هوش مصنوعی: دود عشق تو به دل من نفوذ کرده و آن را سوزانده است. تمام دارایی من در این بازار، متعلق به تو است و اکنون آن را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، ای دل آگاه، نمیتوان بیخبر و بیتوجه حرکت کرد. اگر میخواهی عشق ورزی، باید آمادهی رنج و سوختن نیز باشی.
هوش مصنوعی: اگر یک قدم از راه درست منحرف شوی، بدان که دیگر نمیتوانی قدمی در مسیر درست برداری.
هوش مصنوعی: به دیگران از درد و دل خود نگو، زیرا هر کسی صلاحیت فهمیدن این رازها را ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرزومندی من خدمت و دیدار تو را
چون جفای فلک و محنت من بسیار است
تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق
چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است
[...]
هر که از درد تو محروم بود بیمار است
و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است
دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند
که بر این خسته حق نعمت او بسیار است
گله از بار غم و بار سنم نیست مرا
[...]
دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است
دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است
ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی
مشکل این است که او نیز چو من بیمار است
دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه
[...]
بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است
در پی مطرب و می باش که کار این کار است
صف زده دردکشان پیش در میکده اند
زاهد صومعه را وقت پس دیوار است
رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست
[...]
بلبلی را که همین با گل بستان کار است
بی گلش دیدن گلزار عجب دشوار است
غرض از بودن باغ است همین دیدن گل
ورنه هر شوره زمینی که بود پر خار است
چمن و غیر چمن هر دو بر آن مرغ بلاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.