گنجور

 
کمال خجندی

هر که از درد تو محروم بود بیمار است

و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است

دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند

که بر این خسته حق نعمت او بسیار است

گله از بار غم و بار سنم نیست مرا

گر بود بار چدائی گله ها این بار است

بر سر کوی تو کمتر روم از بیم رقیب

که سگ خانه زبون گیر و گدا آزار است

پیش آن صورت مطبوع که دارد جانی

چه کنم صورت خورشید که بر دیوار است

صبر از آن لب نتوان کرد به دور رخ تو

زآنکه در موسم گل توبه ز می دشوار است

کار می دارد و معشوق کمال از همه دور

صوفی ما چه توان کرد که دور از کار است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

آرزومندی من خدمت و دیدار تو را

چون جفای فلک و محنت من بسیار است

تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق

چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است

دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است

[...]

کمال خجندی

هوس بار گر آزار دل افگار است

نخورد غم دل انگار که با آن یار است

شب وصلت سخن از صبر نگویم که کم است

فتنه شوق چه گویم به تو چون بسیار است

نکند عاشق تالانت ز غم روی تو خواب

[...]

ناصر بخارایی

اثری در قدح باده ز لعل یار است

قبلهٔ خسته دلان خاک درِ‌ خمّار است

سخن عقل در این کوی ندارد وزنی

عشق از آن دل که در او عقل بود بیزار است

خبر از سوز دلم نیست کسی را چون شمع

[...]

خیالی بخارایی

دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است

دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است

ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی

مشکل این است که او نیز چو من بیمار است

دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه

[...]

جامی

بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است

در پی مطرب و می باش که کار این کار است

صف زده دردکشان پیش در میکده اند

زاهد صومعه را وقت پس دیوار است

رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه