آه که مشهور گشت، راز نهانم ز آه
این همه عیب من است، دیده ندارد گناه
دیده ز تو دیدهام، هر چه به رویم رسید
هرکه ستمگر بود، زود شود رو سیاه
میرم و از تربتم، لالهٔ نعمان دمد
خاک که خون میخورد، سرخ برآرد گیاه
نی ز صبا دم به دم، میشنود مژدهای
گر نبود منتظر، دیده ندارد به راه
راز تو در دل نهان، میکنم اما چه سود
رنگ تو دارد سرشک، بوی تو آید ز آه
چشم تو در یک نظر، برد دل ما ولیک
دل که ز ما میبرد، هیچ ندارد نگاه
سعی تو ناصر نکرد، چارهٔ آشوب عشق
آب ز سر در گذشت، سود ندارد شناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست چو خورشید و ماه طلعت دستور شاه
طلعت تو مشتری است در بر خورشید و ماه
حضرت و درگاه توست قبله ی اقبال و جاه
ملک خداوند را کِلک تو دارد نگاه
جعفر آباده ای شد سوی نیران و نیست
نفی چنین ناکسان درخور افسوس و آه
عین عن اخراج کن وز پی سالش بگو
جعفر آباده (ای) رفت به گور سیاه
۱۲۸۳ق
سجده بخاک درش مایه نور جباه
ناصیه آفتاب برسخن من گواه
نعل سم بادپاش حلقه کش گوش ماه
رایت منصور او آیت فتح سپاه
چرا سوی کربلا شها به این عز و جاه
نیامدی چون حسین گرفت با اشک و آه
صغیر ششماهه را ز خیمه چون قصر ماه
به جانب کوفیان ببرد در رزمگاه
بفر و تاء/یید و بخت بیمن تشریف شاه
بسای کاندر خورست کلاه عزت بماه
ز چرخ بر ساز تخت ز ماه بر زن کلاه
ز چرخ مه بگذران حشمت این بار گاه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.