آن به که غم دل به حضور تو بگویم
کاسرار دل از گریه فتادهست به رویم
دریاب که بی روی تو ای سرو گلندام
از ناله چو نالی شدم از مویه چو مویم
زانگه که جدا ماندهام از خاک در تو
چون باد صبا در به در و کوی به کویم
خواهم که گیاهی شود اجزای وجودم
تا در قدم سرو بلند تو برویم
دردا که امانم ندهد دشمن کژ طبع
تا یک سخن راست به گوش تو بگویم
بی هیچ گنه جور و جفا میکشم از خلق
عیبم همه آن است که من عاشق اویم
ناصر اگر از چشم تو زین گریه رود آب
از لوح بقا نقش وجود تو بشویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم دل خود سخن میگوید و بیان میکند که فقط در حضور معشوق میتواند احساساتش را بیان کند. او به معشوق به عنوان بهترین و عزیزترین موجود اشاره میکند و میگوید که بیاو، زندگیاش مانند نسیمی بیمقصد است. شاعر آرزو دارد که وجودش به گیاهی تبدیل شود تا در قدمهای معشوق رشد کند، اما در عین حال از ناملایمات و بیتوجهیهای دیگران رنج میبرد. او بیان میکند که عاشق معشوق است و این عشق، عیب او شده است. در پایان، اشاره میکند که عشق او به معشوق، همچون آبی است که از چشمانش جاری میشود و میتواند آثار وجود معشوق را پاک کند.
هوش مصنوعی: بهتر است که غم و درد دلم را در حضور تو بیان کنم، چون رازهای دل از شدت گریه روی صورت من نمایان شده است.
هوش مصنوعی: محبوب من، متوجه باش که بدون حضور تو، من مانند درختی زرد و پژمردهام و از درد و اندوهی که دارم، به ناله و فریاد درمیآیم.
هوش مصنوعی: از آن moment که از خاک جدا شدهام، مانند نسیم صبحگاه در هر کوی و برزنی در حال گشت و گذارم.
هوش مصنوعی: میخواهم که تمام وجودم به صورت یک گیاه درآید تا در کنار تو، که قدبلند و زیبا هستی، رشد کنم.
هوش مصنوعی: ای کاش که دشمن سنگدل اجازه نمیداد تا من بتوانم تنها یک کلام راست و درست به تو بگویم.
هوش مصنوعی: من بدون هیچ دلیلی از طرف مردم سختی و بدی را تحمل میکنم، تنها به این خاطر که عاشق او هستم و این تنها عیب من به حساب میآید.
هوش مصنوعی: اگر اشکهایت از چشمت بریزد، ناصر، من به گونهای از دلتنگی و غم پاک میشوم که گویی وجودت را از صفحه عمرم محو کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم
در بحر غم عشق که پایاب ندارد
غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم
در دامن پاک تو نشاید که زنم دست
[...]
وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم
چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم
آن به که نگویم به کس این راز نهانی
تا خلق ندانند که من عاشق اویم
تا زلف چو چوگان توام می برد از راه
[...]
یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه
دانی تو همه حال دل من چه بگویم
محتاج به تکرار نباشد غم دل را
[...]
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
تا خاک صفت معتکف آن سر کویم
بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم
از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.