تا خاک صفت معتکف آن سر کویم
بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم
از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست
چون رفت ز شهر آنکه من آشفته اویم
عیسی دم من چون سر بیمار ندارد
پیش که روم درد دل خود بکه گویم
کردم قدم از سر که روم راه هوایش
کین راه نشاید که بدین پای بپویم
تا روی نهم بر کف پایت دهدم دست
کز خاک سر کوی تو چون سبزه برویم
حیف است که اغیار برد میوه وصلت
وز باغ رخت من گل سیراب نبویم
گفتی که حسین از در ما چون نرود هیچ
من چون روم ای جان که گدای سر کویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم
در بحر غم عشق که پایاب ندارد
غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم
در دامن پاک تو نشاید که زنم دست
[...]
وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم
چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم
آن به که نگویم به کس این راز نهانی
تا خلق ندانند که من عاشق اویم
تا زلف چو چوگان توام می برد از راه
[...]
آن به که غم دل به حضور تو بگویم
کاسرار دل از گریه فتادهست به رویم
دریاب که بی روی تو ای سرو گلندام
از ناله چو نالی شدم از مویه چو مویم
زانگه که جدا ماندهام از خاک در تو
[...]
یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه
دانی تو همه حال دل من چه بگویم
محتاج به تکرار نباشد غم دل را
[...]
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.