یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه
دانی تو همه حال دل من چه بگویم
محتاج به تکرار نباشد غم دل را
بر اشک دو چشمم نظری افکن و رویم
حال دل آن خسته مجروح چه پرسی
در چفته بازوی جفای تو چه گویم
گر زآنکه بگویی تو به ترک من مهجور
من ترک شب وصل تو ای دوست نگویم
در شدّت هجران تو ای نور دو دیده
از ناله شدم نال و من از مویه چو مویم
بیچاره دل من به جهان انس نگیرد
تا جعد سر زلف سمن پاش نبویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم
در بحر غم عشق که پایاب ندارد
غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم
در دامن پاک تو نشاید که زنم دست
[...]
وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم
چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم
آن به که نگویم به کس این راز نهانی
تا خلق ندانند که من عاشق اویم
تا زلف چو چوگان توام می برد از راه
[...]
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
تا خاک صفت معتکف آن سر کویم
بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم
از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست
[...]
شب تا به سحر گرد سر کوی تو پویم
با آن در و دیوار غم و درد تو گویم
پایم به رهت سود و کنون در پی آنم
کز دیده کنم پای و ز سر راه تو پویم
چون لاله اگر خاک شوم بی گل رویت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.