یارب که تو بگشای در بسته به رویم
یارب نظری کن ز سر لطف به سویم
دلبسته و تن خسته ز دردیم همیشه
دانی تو همه حال دل من چه بگویم
محتاج به تکرار نباشد غم دل را
بر اشک دو چشمم نظری افکن و رویم
حال دل آن خسته مجروح چه پرسی
در چفته بازوی جفای تو چه گویم
گر زآنکه بگویی تو به ترک من مهجور
من ترک شب وصل تو ای دوست نگویم
در شدّت هجران تو ای نور دو دیده
از ناله شدم نال و من از مویه چو مویم
بیچاره دل من به جهان انس نگیرد
تا جعد سر زلف سمن پاش نبویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به درگاه خداوند دعا میکند تا درهای بستهای را به روی او بگشاید و با لطف خود به او نظر کند. او از درد و غم عاطفی رنج میبرد و به شدت به محبت معشوق نیاز دارد. شاعر بیان میکند که غم دلش نیازی به تکرار ندارد و با نگاه به اشکهایش میخواهد حالش را درک کنند. او از شدت هجران و درد فراق، بینوا و ناتوان شده و به عشق و وصال معشوق فکر میکند، حتی اگر معشوق او را ترک کند، او عشقش را فراموش نخواهد کرد. دلش در این دنیا آرامش ندارد و تا زمانی که یاد معشوق در دلش باشد، آرام نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: ای خدا، تو که درهای بسته را به روی من باز میکنی، لطفاً با نگاهی مهربانانه به من بنگر.
هوش مصنوعی: ما همیشه دل بسته و جسمی خسته از درد هستیم. میدانی که حال دلم چگونه است، اما نمیدانم چگونه باید بگویم.
هوش مصنوعی: غم دل نیازی به تکرار ندارد، فقط به چشمان اشکآلود من نگاهی بینداز و از من دوری کن.
هوش مصنوعی: حالت دل فردی که خسته و زخمی است را از من نپرس، زیرا در مورد درد و رنجی که به خاطر بیرحمی تو تحمل میکند، چیزی جز سکوت نمیتوانم بگویم.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر این که من را ترک کردی بگویی که من به خاطر فاصلهام از تو رنج میبرم، من هرگز به تو نخواهم گفت که دیگر به شب وصل تو نیازی ندارم، ای دوست.
هوش مصنوعی: در عمق جدایی تو ای روشنایی چشمهایم، به شدت از درد و اندوهی که دارم، به ناله و فریاد درآمدم و حالا مانند موهایی که در باد میلرزد، به گریه و زاری مشغولم.
هوش مصنوعی: دل من به دنیا نمیتواند دل خوش کند تا زمانی که موهای پیچیده و زیبای تو را نبینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم
در بحر غم عشق که پایاب ندارد
غوصی کنم آن گوهر نایاب بجویم
در دامن پاک تو نشاید که زنم دست
[...]
وصف دهن تنگ تو من هیچ نگویم
چون نیست ز لطفش خبری یک سر مویم
آن به که نگویم به کس این راز نهانی
تا خلق ندانند که من عاشق اویم
تا زلف چو چوگان توام می برد از راه
[...]
آن به که غم دل به حضور تو بگویم
کاسرار دل از گریه فتادهست به رویم
دریاب که بی روی تو ای سرو گلندام
از ناله چو نالی شدم از مویه چو مویم
زانگه که جدا ماندهام از خاک در تو
[...]
درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
[...]
تا خاک صفت معتکف آن سر کویم
بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم
از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.