گنجور

 
ناصر بخارایی

ای چین زلفت شام غریبان

قربت به غربت به بر قریبان

در خنده غنچه دلشاد و خرم

شد با چنارش دست و گریبان

پرداختم دل از کار دشمن

در باختم جان بهر حبیبان

بر خوان خاصان غوغای عام است

خاص‌الخواصند از بی نصیبان

دانی چرا سربسته است غنچه

دارد صداعی از عندلیبان

شیرینی لب از جان من پرس

رنجور داند قدر طبیبان

شهدت شفا داد با جان ناصر

زلفت سیه کرد روی رقیبان