گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

دوش ما را خبر وصل تو می‌داد نسیم

جان بدادیم و بکردیم ادای تعظیم

چشم ما جای عزیز است و خیالت یوسف

دل ما نار خلیل است و غمت ابراهیم

چیست فردوس، دمی صحبت صاحبنظران

چیست دوزخ نفسی فرقت یاران قدیم

دی به کوی تو صبا آمد و دزدیده گذشت

شکر می‌گفت که جَستم ز خطرهای عظیم

خانهٔ توست مگر تن که شکسته است و نزار

دفتر توست مگر دل که سیاه است و دو نیم

عقل و جان است به سودای غمت نسیه و نقد

رخ و اشک است به بازار وجودم زر و سیم

جان سفر می‌کند از قالب و حق جانب اوست

در قفس جز به ضرورت نشود صید مقیم

من کی‌ام گمشده‌ای آمده از هیچ به هیچ

خاک و خونی که دگرروز شوم عظم رمیم

زندگی از نظر لطف تو یابد ناصر

رحمت آری ز رحیم است و کرامت ز کریم