ما گلی از بوستان جنتیم
قطرهٔ دریای موج رحمتیم
گاه هشیاریم و گه مخمور و مست
گاه آگاهیم و گه در غیبتیم
گر چه درویش و اگر چه مفلسیم
جمله سلطانیم و صاحب دولتیم
چون در اول قدر خود نشناختیم
این زمان از بهر آن بی قیمتیم
سخت آسان است راه او ولیک
ما ز سستی خود اندر زحمتیم
وصل او یابی چو گیری ترک خود
یوسف ارزان است، ما بی همتیم
در رهش ناصر به خود نتوان شدن
زانکه اندر وادی پر حیرتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بعد از آن گفتش که در جسمم کتیم
ده درمسنگست یک در یتیم
وای بر گمراهی و بد ب ختیم
غرقه در بحر غضب شد کشتیم
ای دریغا قدر آن نشناختیم
نقد وصلش را چه ارزان یافتیم
ما ز حکم نسبت او ملتیم
اهل عالم را پیام رحمتیم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.