گنجور

 
ناصر بخارایی

ما گلی از بوستان جنتیم

قطرهٔ دریای موج رحمتیم

گاه هشیاریم و گه مخمور و مست

گاه آگاهیم و گه در غیبتیم

گر چه درویش و اگر چه مفلسیم

جمله سلطانیم و صاحب دولتیم

چون در اول قدر خود نشناختیم

این زمان از بهر آن بی‌ قیمتیم

سخت آسان است راه او ولیک

ما ز سستی خود اندر زحمتیم

وصل او یابی چو گیری ترک خود

یوسف ارزان است، ما بی همتیم

در رهش ناصر به خود نتوان شدن

زانکه اندر وادی پر حیرتیم