بس که هر دم دیده را پرخون کنم
روی زرد خویش را گلگون کنم
از که آموزم دعائی تا به سِحر
زخم مار هجر را افسون کنم
گر بگویم قصهٔ لیلی خود
خلق را چون خویشتن مجنون کنم
چون مرا عشق بتان در نیت است
بیحضور دل نمازی چون کنم؟
دوست را در دل در آرم بعد ازین
هرچه غیر او بوَد بیرون کنم
گر کند آن مه به برج ما طلوع
طالع شوریده را میمون کنم
شعر ناصر همچو شَعری شد بلند
زانکه وصف آن قد موزون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زآرزوی آب دل پر خون کنم
چون دریغ آید، نجوشم چون کنم
گر جهان را پُر دُرِ مکنون کنم
روزی تو چون نباشد چون کنم
خویشتن را بندۀ زر چون کنم
سفلگی کی کردهام کاکنون کنم
چون پسر خواهد ترا من چون کنم
دیده و دل تا به کی پر خون کنم
تا که جان آشفته دل پر خون کنم
یاد آن زلف و لب میگون کنم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.