کو قاصدی که راز تو با او بیان کنم
جان را مگر به سوی جنابت روان کنم
گه نالهای چو مرغ فرستم به پیش تو
گه اسب را دو اسبه به پیشت روان کنم
کی من به صبح وصل تو یابم مجال قُرب
از تو شبی بود که کمر در میان کنم
یا جان پاره را بکن از جامه پارهتر
یا تحفهای فرست که پیوند جان کنم
یادم مکن که کوه بلا شد وجود من
بر هر دلی که بگذرد او را گران کنم
آید خیال تو، تنِ زارم کشم به پیش
یا خویشتن فدای ره میهمان کنم
گویند ناصر از غم تو دوست واقفست
خود را بدین دروغ چرا شادمان کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستوجوی قاصدی میپردازد که بتواند راز عشقش را با معشوق انتقال دهد. او از درد و رنج خود در غیبت معشوق میگوید و آرزو دارد که فرصتی برای وصال پیدا کند. شاعر از ناله و فریاد مانند پرندهای یاد میکند و میخواهد که پیامش را به معشوق برساند. همچنین از موضوع جدایی و غم و اندوهی که در وجودش سنگینی میکند، سخن میگوید. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که اگر غم عشق را با دوستی در میان بگذارد، شاید بتواند کمی از غم خود بکاهد.
هوش مصنوعی: کجاست قاصدی که بتواند راز تو را به خوبی منتقل کند؟ ای کاش جانم را به سمت تو بفرستم و از حال خود بگویم.
هوش مصنوعی: گاهی برای تو مانند مرغی ناله میزنم و گاهی اسب را با سرعت دوچندان به سوی تو میرانم.
هوش مصنوعی: آیا روزی فرصت وصال و نزدیک شدن به تو را پیدا می کنم؟ این آرزو فقط در شبهایی است که خود را در آغوش تو میپیچم.
هوش مصنوعی: تو یا باید جان من را مانند جامهای پارهتر از آن که هست جدا کنی، یا هدیهای بفرستی که من بتوانم با آن پیوند جانم را دوباره برقرار کنم.
هوش مصنوعی: مرا فراموش نکن، زیرا وجود من چون کوهی پر از مشکلات است و هر کسی که از کنارم بگذرد، به سنگینی بار آن دچار میشود.
هوش مصنوعی: خیال تو به سرم میزند و تن ضعیف و ناتوانم را به سوی تو میکشم، یا اینکه به خاطر خودم از تو گذر میکنم و خودم را فدای راه میهمان میکنم.
هوش مصنوعی: میگویند ناصر از غم تو باخبر است، پس چرا با این دروغ خودم را شاد کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم
از چشمه های چشم جهان خون روان کنم
عهدیست در ازل بتو ما را که تا ابد
برهر چه رای عشق بود من همان کنم
ناصح چه منعم از می و معشوق میکنی
[...]
در مطلعی که وصف دهانش بیان کنم
غیر از میان چه قافیه آندهان کنم
چون خودفروش سود زسوا ندیده ایم
گر خاک را بزر بفروشم زیان کنم
خاموشی است ذکر خفی نزد سالکان
[...]
صد خنده واکشم ز تو تا ترک جان کنم
در خون صد بهار روم تا خزان کنم
تیغش ز سخت جانی من کند اگر شود
لوح مزار خویش ز سنگ فسان کنم
ای صاحبی که از اثر رنگ و بوی تو
خون کرشمه، در جگر گلستان کنم
گنجینهٔ ضمیر گشایم به مدح تو
دست و دل نیاز، جواهر فشان کنم
صد گلستان بوسهٔ شرم از لب نیاز
[...]
شب تا به روز بر سر کویت فغان کنم
شاید که از فغان دل تو مهربان کنم
شد داستان غمم به جهان وز شرار عشق
از آنکه داستان به جهانم نهان کنم
یک مشت استخوانم و شادم مگر شبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.