چو ساقی خام خم در جام جم ریخت
تو گفتی آب با آتش در آمیخت
کُمیت باده جون در گردش آمد
سمند عقل همچون باد بگریخت
درون جام مینا بادهٔ لعل
چو روئین تن که با رستم در آمیخت
چو از می قطرهای افتاد بر خاک
میان سنگ و آهن آتش انگیخت
به یاد یار ناصر جرعهٔ می
همی خورد از قدح وز دیده میریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمانه زردْ گُل بر رویِ من ریخت؛
همان مُشکم به کافورَ انْدَر آمیخت.
وزین شیوه سخنهایی برانگیخت
که از جانپروری با جان درآمیخت
چو شیخ آن حال دید از دور، بگریخت
بسی با خود در آن قصه بر آویخت
ز مژگان اشک خونین بر زمین ریخت
ز روی مهربانی در من آویخت
سهی سرو از دو نرگس ژاله انگیخت
گلابی چند بر برگ سمن ریخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.