چون سر زلف سیه پوشت سراندازی کند
جانم اندر خلوت دل خرقه پردازی کند
شمع داند حال سرمستان بزم خاص را
کو هم اندر آتش سودا به سر بازی کند
زاهد اندر مجلس عشاق ره یابد اگر
در هوای شاهبازان، پشهای بازی کند
رازت ار با کس نگویم، اشک بر رو افکند
مُشک اگر پوشیده دارم، بوی غمازی کند
سرو اگر آزادی قد تو گوید در چمن
نارون را شرم بادا گر سرافرازی کند
چون صبا برقع براندازد ز گلزار رخت
ناصر شوریده چون بلبل سخن سازی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با قدت آخر چرا سروی سرافرازی کند
از چه رو آخر صبا با زلف او بازی کند
سرو را کی می رسد دعوی بالا با قدت
پیش بالای تو میراد از چه او بازی کند
چون صبا در زلف تو پیچد پریشان بینمش
[...]
باز شاهین امیدم اوج پروازی کند
لیک شوقم در هوای وصل شهبازی کند
تا نشانی هست در راه، از سم گلگون فیض
بانگ بر شبدیز جان زن که سبکبازی کند
با هوسناکان نفاق آمیز دارم صحبتی
[...]
هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند
خانه اش سازست چون جان خانه پردازی کند
همچو اخگر زود خاکسترنشین خواهد شدن
هر سبک مغزی که چون آتش سرافرازی کند
هر که خواهد بر سر زانوی خوبان جای خود
[...]
در گلستانی که هر زاغی خوش آوازی کند
بلبل آن بهتر که ترک نغمه پردازی کند
روز روشن وقت صورت بازی آیینه است
هست عیبی در هنر آن را که شب بازی کند
ترکش پرتیر گردد بال مرغان هوا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.