در میکده می در خمی، میگفت و میزد جوشها
تا من ز دُردی نگذرم، ننشینم آنگه با صفا
تا من نگردم لعلگون، نایم ز علتها برون
گرد دهان نازکان گشتن نمیشاید مرا
گر با مخالف میرسم، تندی و تیزی میکنم
پیش حریف خوشتن هستم همه نوش و شقا
چون شد سبو از می تهی، پر گشت از ما باطنش
هر دم نهد سر بر زمین کبرش نماند از کبریا
آن ابر در دریا کشی، میبود از آن رو سیل او
سرمست و غلتان میرود، سر را نمیداند ز پا
از جام زرین ملک ذره به بوئی مست شد
گه چرخ میزد در زمین، گاهی معلق در هوا
خمها به دست جام می، پیغام ناصر میدهند
گر ذوق هستی بایدت سر را بنه بر پای ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه
باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟
ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون
هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون
دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
[...]
طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا
یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا
آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر
رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا
اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم
[...]
زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب
افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته، در بیشه اندیشهها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی ، اومید را واجب تویی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.