سلام من برسان ای صبا بخارا را
بگو تحیت مجنون دیار لیلی را
ز کوهکن خبری سوی قصر شیرین بر
که دل گرفت به کوه آن غریب تنها را
اگر سعادت دیدار، یار من باشد
تقربی بنمائی مقام اعلی را
ادا کنی به ادب بندگی و خدمت من
اگر قبول بود عاشقان شیدا را
به پای نازک او سر نهی و عرضه دهی
نیاز مردم چشم من کف پا را
گر از دم تو ملامت بدو نیابد راه
بگوی این قدر آن شوخ چشم رعنا را
به دور حسن تو جمعیتی ندارد دل
چو زلف خویش مشوش مدار دلها را
دلم ز یاد تو یک دم نمیشود خالی
تو را چه شد که فراموش کردهای ما را
زیر بار دل و آب چشم خود ماندهایم
بُرید مینتوانیم کوه و صحرا را
از آن زمان که من ز دوستان جدا ماندم
جدائی است ز هم بندهای اعضا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از صبا میخواهد پیامی به بخارا برساند و تحیت مجنون را به لیلی برساند. او از شبههای نسبت به حال غریب و تنهای دلش در کوه و قصر شیرین میگوید. اگر دیدار یار برایش مقدر باشد، آرزوی نزدیک شدن به مقام عالی را دارد و از دوستش میخواهد تا به ادب و عشق او پاسخ دهد. شاعر از عشق و عشقورزی با معشوق صحبت میکند و احساس میکند که عشقش توانسته بر دلها تسلط یابد. او نمیتواند خاطراتش را از یار فراموش کند و حالش به قدری دردناک است که نمیتواند با غم جدایی کنار بیاید. جدایی از دوستانش و ناتوانی در تحمل این فراق، او را عذاب میدهد.
هوش مصنوعی: سلام مرا به بخارا برسان و به آنجا بگو که پیام عاشق دیار لیلی را برسانند.
هوش مصنوعی: دیگر از کارگر کوه خبری به قصر شیرین نرسید، چرا که دل آن غریب تنها در کوه به شدت گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی برای دیدار معشوقم باشد، به من نشان بده که چگونه میتوانم به بالاترین مرتبه نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: اگر با احترام و بجا به من خدمت کنی و به من ادای بندگی داشته باشی، این کار میتواند مورد پذیرش عاشقان دیوانه باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر نازکی و زیبایی او، خود را به زیر پاهایش میاندازی و در این حال، نیاز و درخواست مردم چشم من را نیز به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: اگر از سخن تو کسی نتواند عیبجویی کند، بگو که اینقدر به آن چشمان زیبا و شیطنتآمیز توجه کن.
هوش مصنوعی: در اطراف زیبایی تو هیچ کس دلش را مانند تارهای زلفش آشفته نکند. دلها را در آرامش نگهدار.
هوش مصنوعی: دل من هرگز از یاد تو خالی نمیشود. اما نمیدانم چرا تو ما را فراموش کردهای.
هوش مصنوعی: ما زیر فشار غم و اشکهای خود گیر کردهایم و نمیتوانیم از این حال و هوا فرار کنیم. نه میتوانیم از درد جدا شویم و نه توان پیمودن راههای طولانی را داریم.
هوش مصنوعی: از زمانی که از دوستانم فاصله گرفتم، حس جدایی را در تکتک اعضای وجودم تجربه کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبا به سبزه بیاراست دار دنیی را
نمونه گشت جهان مرغزار عقبی را
نسیم باد در اعجاز زنده کردن خاک
ببرد آب همه معجزات عیسی را
بهار در و گهر میکشد به دامن ابر
[...]
سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را
مگر به حله ببینم جمال سلمی را
بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل
بسی خطر نبود نیز عهد قربی را
مرا زمانه به عهدی که طعنه ای می زد
[...]
اگر تو جلوه دهی قامت چو طوبی را
ز خلد باز ندانند دار دنیی را
گهی که سلسله زلف را بجنبانی
جنون شود متمنی عقول اولی را
ندید روی ترا بت پرست و گر بیند
[...]
قد تو داد به باد آبروی طوبی را
بهشت حور ز غیرت بهشت اعلی را
مرا از دیدهٔ معنی نظر به صورت تست
که صورت تو نماید کمال معنی را
به صورتت نگرد بتپرست گر مانیست
[...]
بسوخت آتش عشق تو زهد و تقوی را
بباد داد ورقهای درس و فتوی را
ز عاصفات خدا بحر قهر موجی زد
نهنگ عشق فرو برد طور موسی را
غرامتست نظر بر مهوسی که ندید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.