پای بیرون ز حد خویش نهاد
زلف تو سر از آن دهد برباد
بندهٔ توست هر کجا سرویست
بنده بسیار کردهای آزاد
روی بنمودی و غمم بربود
زلف بگشادی و دلم بگشاد
گر چه مهرت ز ما برآرد گَرد
هیچ گردی به دامنت مرساد
بر میانت چو گوهر آویزد
هر که را جوهریست چون پولاد
طمع خام من هوس میپخت
که دلم گردد از وصال تو شاد
دیدمت خود که از فراموشان
تا گذر باشدت نیاری یاد
من لبت در زبان نمیرانم
پای شیرین و بوسهٔ فرهاد
عمر آن کس که سعی هجران کرد
باد همچو دلم خراب آباد
هر زمان در غم اوفتد ناصر
چه توان کرد طالع این افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و دلتنگی سروده شده است. شاعر از زیبا و جذاب بودن معشوق خود سخن میگوید و بیان میکند که چطور زلف و چهره او باعث میشود که دلش شاد شود. او همچنین از درد و رنجهای جدایی و هجران مینالد و میگوید که هرگز فراموشی نمیتواند او را از یاد معشوق دور کند. در نهایت، شاعر به سرنوشت شوم و غمهای پی در پی خود اشاره میکند و از این که نمیتواند از این عشق رهایی یابد، ابراز ناامیدی میکند.
هوش مصنوعی: موهای تو چنان زیبایی دارد که از حد معمول فراتر میرود و باعث میشود هر چیزی در اطرافش تحت تأثیر قرار گیرد و به فنا برود.
هوش مصنوعی: هر جا که درختی وجود دارد، من خدمتگزار تو هستم و تو خیلی از من کار کشیدهای اما هنوز من را آزاد نکردهای.
هوش مصنوعی: تو با نمایان کردن چهرهات غم مرا از بین بردی و با باز کردن زلفهایت، دلم را شاد کردی.
هوش مصنوعی: هرچند عشق و محبت تو را ترک کند و دور شوی، اما هیچ مشکلی و عیبی به تو نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: هرکس که دارای ارزش و کیفیت است، مانند جواهری در وسط تو میدرخشد، همانند تیرگی که با پولاد هموزن میشود.
هوش مصنوعی: آرزو و امید من به وصالت، دل مرا به شادی و سرور واداشته است.
هوش مصنوعی: وقتی تو را میبینم، میدانم که تا فراموش شدن، حتی نمیتوانی به یاد آوردن فکر کنی.
هوش مصنوعی: من لبهای تو را به زبان نمیزنم، چرا که شیرینی و بوسهای شبیه فرهاد (که عشقش را با وفاداری و شور و شوق نشان داد) را در آن حس میکنم.
هوش مصنوعی: عمر کسی که در فراق و جدایی تلاش میکند، مانند نسیمی زودگذر و بیثبات است، دل من نیز در چنین وضعیتی ویران و خراب شده است.
هوش مصنوعی: هرگاه ناصر در اندوهی قرار گیرد، چه میتوان کرد وقتی که سرنوشت او چنین رقم خورده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاد زی با سیاهچشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعدموی غالیهبوی
[...]
هر که بود از یمین دولت شاد
دل بمهر جمال ملت داد
هر که او حق نعمتش بشناخت
میر مارا نوید خدمت داد
طاعت آن ملک بجا آورد
[...]
پادشاهی برفت پاک سرشت
پادشاهی نشست حورنژاد
از برفته همه جهان غمگین
وز نشسته همه جهان دلشاد
گر چراغی ز پیشِ ما برداشت
[...]
آن شنیدی که حیدر کرار
کافران کشت و قلعه ها بگشاد
تا نداد او دو قرص نان جوین
هفده آیت خداش نفرستاد
روزگاریست سخت بی فریاد
کس گرفتار روزگار مباد
شیر بینم شده متابع رنگ
باز بینم شده مسخر خاد
نه به جز سوسن ایچ آزادست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.