شاد زی با سیاهچشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعدموی غالیهبوی
من و آن ماهروی حورنژاد
نیکبخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آن که او نه خورد و نه داد
باد و ابر است این جهانِ فسوس
باده پیش آر هرچه باداباد
شاد بودهست از این جهان هرگز
هیچکس، تا از او تو باشی شاد؟
داد دیدهست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه، تا تو بینی داد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زندگی و خوشی در لحظه حاضر اشاره دارد. شاعر به شادابی و لذت از زندگی تأکید میکند و میگوید که جهان تنها یک داستان خیالی است و به گذشته نباید فکر کرد. او تأکید دارد که خوشبختی در نعمت دادن و دریافتن است و کسانی که از زندگی لذت نمیبرند، به نوعی بدبخت هستند. شاعر به روزهای شاد و اهمیت شادی در زندگی اشاره میکند و میگوید که هیچ کس تا زمانی که تو شاد هستی، واقعا شاد نبوده است. در پایان، به بیثباتی و عدم ماندگاری چیزها در این دنیا اشاره میشود.
هوش مصنوعی: با چشمان سیاهتان شاد زندگی کن، چون این دنیا جز داستانها و ناپایداری چیزی نیست.
هوش مصنوعی: باید از حضور و حال خوشحال باشیم و به گذشته نباید فکر کنیم.
هوش مصنوعی: من و او که موهایش خوشبو است، و من و آن دختر زیبای همچون حور.
هوش مصنوعی: شخص خوشبخت کسی است که در زندگی به دیگران کمک میکند و از زندگی لذت میبرد، اما آنکه نه به دیگران یاری میرساند و نه از زندگی بهرهای میبرد، دچار بدبختی است.
هوش مصنوعی: این جهان مانند بادی و ابری است که زودگذر و ناپایدار است، پس هرچه میگذرد، باده و خوشی را پیش بیاور و از زندگی لذت ببر.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا هرگز از شادی واقعی بهرهمند نبوده، مگر اینکه تو دلیل شادی او باشی.
هوش مصنوعی: هیچ فرد حکیمی تاکنون به خاطر هیچ دلیلی نمیتواند از او (خدا یا تقدیر) شکایت کند، پس آیا تو این حقیقت را نمیبینی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر که بود از یمین دولت شاد
دل بمهر جمال ملت داد
هر که او حق نعمتش بشناخت
میر مارا نوید خدمت داد
طاعت آن ملک بجا آورد
[...]
پادشاهی برفت پاک سرشت
پادشاهی نشست حورنژاد
از برفته همه جهان غمگین
وز نشسته همه جهان دلشاد
گر چراغی ز پیشِ ما برداشت
[...]
آن شنیدی که حیدر کرار
کافران کشت و قلعه ها بگشاد
تا نداد او دو قرص نان جوین
هفده آیت خداش نفرستاد
روزگاریست سخت بی فریاد
کس گرفتار روزگار مباد
شیر بینم شده متابع رنگ
باز بینم شده مسخر خاد
نه به جز سوسن ایچ آزادست
[...]
بیطمع باش اگر همی خواهی
تا نیفتی ز پایهٔ امجاد
زان که چون مرغ دشتی ز ره طمع
کرد آهنگ دانهٔ صیاد
ناشده حلق او چو حلقهٔ دام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.