گنجور

 
ناصر بخارایی

می‌دهد باد از تو بوئی، آفرین بر باد باد

من به بویت می‌دهم عمر گرامی را به باد

بر دلم بیداد چشم مست تو از حد گذشت

داد خود گفتم ستانم از لبت، دادم نداد

دیدم از چشمت که بندد خواب مردم را به سِحر

هیچ نشنیدم ز زلفت کار مسکینی گشاد

نامرادی چند سودای تو می‌ورزند و نیست

هرگز از وصل تو حاصل نامرادی را مراد

عنکبوتی را مگس در دام می‌افتد ولی

کس نشان ندهد که سیمرغی به دامی اوفتاد

آنچه از درد فراقت دوستان را بر دل است

روز هجران تو روزی هیچ دشمن را مباد

نقش هر حرفی که می‌خواند خرد از خط یار

بر بیاض دیده ناصر می‌کند آن را سواد

 
 
 
فرخی سیستانی

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

برترین مهتر به کهتر کهترش محتاج باد

جاودانه خواجه هر خواجه ای حجاج باد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون قلم بست او میان در هجو تو لیکن دهانش

چون دوات از گفته‌های خویشتن پر لوش باد

قطران تبریزی

آنچه ایزد خواست کرد و آنچه مردم خواست داد

شاه را بالنده کرد و تن درستش کرد شاد

شاه را تابنده کرد آن تندرستی در بزه

شد تنش پالوده چون از باده آسوده لاد

هست پنجاه و سه سالش داد پنجاه و سه تب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ابوالفرج رونی

این مبارک پی بنای محکم گردون نهان

کرده شاگردیش گردون خوانده او را اوستاد

روز و شب در آفتاب و سایه اقبال و بخت

جای ابراهیم بن مسعود ابراهیم باد

مشرق میدان شاه دین فروز دین پرست

[...]

امیر معزی

در معزالدین ملکشاه آفتاب دین و داد

روز عید روزه‌داران فرخ و فرخنده باد

خسرو پیروزبخت و داور یزدان‌پرست

شاه خاقان گوهر و سلطان سلجوقی نژاد

کاست از عالم ستم تا لاجرم شاهی فزود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه