مرا به بعد مکان از شما جدائی نیست
که هر کجا روم از دام دل رهائی نیست
هر آنچه در نظرم آید از شمایل تو
به جز وظیفهٔ شوخی و دلربائی نیست
در آن حریم که خلوتسرای حضرت اوست
جواز و منع به رندی و پارسائی نیست
رقیب دید مرا مست و گفت: ای ناصر
مگر سلوک تو زانرو که مینمائی نیست
منِ گدای نیام مرد راه او لیکن
هوای عشق به سلطانی و گدائی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر میگوید که هر جا برود، از عشق و دلبستگیاش به معشوق رهایی ندارد. او تأکید میکند که تمامی تصوراتش درباره معشوق، در اصل زبانی از عشق و جذابیت است و هیچ چیز جز مسائل عاشقانه در نظرش نیست. همچنین، او به فضای روحانی و خلوتی اشاره میکند که در آن، محدودیتها و قوانین معنوی معنایی ندارد. شاعر به وجود رقیب در عشق اشاره میکند و همچنین خود را به عنوان گدایی در مقابل معشوق توصیف میکند که در عین حال امیدوار به محبت و عشق اوست. در نهایت، او میگوید که عشق و گدایی در این مسیر، با هم هماهنگاند و قابل تفکیک نیستند.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که از شما دور شوم، باز هم از احساسات و عشق به شما نمیتوانم رها شوم. هر جا بروم، یاد شما همیشه با من خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهنم از تو بخواهد، فقط جنبهٔ شوخی و زیبایی تو را نشان میدهد و غیر از این نیست.
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس که محفل خاص خداوند است، نه محدودیتی برای رندی وجود دارد و نه مانعی برای پارسایی.
هوش مصنوعی: رقیب مرا در حال مستی دید و گفت: ای ناصر، آیا رفتار تو نشاندهندهی یک راه و رسم واقعی نیست؟
هوش مصنوعی: من همچون یک گدای ساده به دنبال او هستم، اما عشق من به او نه به خاطر مقام سلطنت است و نه به خاطر گدایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست
دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست
بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است
[...]
خوشا کسی که ز عشقش دمی رهایی نیست
غمش ز رندی و میلش به پارسایی نیست
دل رمیدهٔ شوریدگان رسوایی
شکستهایست که در بند مومیایی نیست
ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد
[...]
چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست
ز آشنایی او چاره جز جدایی نیست
گذشتم از غم آن گل زرشک غیر ولی
ز خار خار دل از غیرتم رهایی نیست
دلا ز صحبت خوبان کناره کن ز ازل
[...]
چنین که با تو مرا تاب آشنایی نیست
به حیرتم که چرا طاقت جدایی نیست
خوشم به وعده او، با وجود آنکه به من
وفای وعده او غیر بیوفایی نیست
به غیر بس که درآمیختی، به خلق ترا
[...]
منم که از غم محرومیم جدایی نیست
میانه ی من و امید، آشنایی نیست
من وبهشت محبت، کز آب کوثر او
به غیر خون دل و زهر بینوایی نیست
از آن به درد دگر هر زمان گرفتارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.