گنجور

 
اهلی شیرازی

چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست

ز آشنایی او چاره جز جدایی نیست

گذشتم از غم آن گل زرشک غیر ولی

ز خار خار دل از غیرتم رهایی نیست

دلا ز صحبت خوبان کناره کن ز ازل

که آخرش بجز از جور و بیوفایی نیست

خوشم چو بلبل مسکین بخار غم ای گل

ز بسکه برگ وصالم ز بینوایی نیست

ز آشنایی و یاری بلا کشد اهلی

خوشا کسی که بکس هیچش آشنایی نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست

رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست

دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم

به جان تو که دلم را سر جدایی نیست

بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است

[...]

عبید زاکانی

خوشا کسی که ز عشقش دمی رهایی نیست

غمش ز رندی و میلش به پارسایی نیست

دل رمیدهٔ شوریدگان رسوایی

شکسته‌ایست که در بند مومیایی نیست

ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عبید زاکانی
ناصر بخارایی

مرا به بعد مکان از شما جدائی نیست

که هر کجا روم از دام دل رهائی نیست

هر آنچه در نظرم آید از شمایل تو

به جز وظیفهٔ شوخی و دلربائی نیست

در آن حریم که خلوتسرای حضرت اوست

[...]

میلی

چنین که با تو مرا تاب آشنایی نیست

به حیرتم که چرا طاقت جدایی نیست

خوشم به وعده او، با وجود آنکه به من

وفای وعده او غیر بی‌وفایی نیست

به غیر بس که درآمیختی،‌ به خلق ترا

[...]

عرفی

منم که از غم محرومیم جدایی نیست

میانه ی من و امید، آشنایی نیست

من وبهشت محبت، کز آب کوثر او

به غیر خون دل و زهر بینوایی نیست

از آن به درد دگر هر زمان گرفتارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه