خدایا تازه کن چون شمع مغز استخوانم را
توانایی کرم فرمای جسم ناتوانم را
نهالم را خزان کردست ایام کهنسالی
شکفتن ها کرامت ساز شاخ ارغوانم را
قد خم گشته یی دارم الهی دستگیری کن
نگه دار از کشاکش های بازوها کمانم را
پی مدح و ثنایت چون قلم عمریست سرگرمم
مشوی از حفظ نام خویش طومار زبانم را
لب خود را کنم چون لعل پرخون از پشیمانی
تهی دستی مده از گوهر دندان دهانم را
تن افسرده را احیا نمودن از تو می آید
به سرسبزی مبدل کن خزان بوستانم را
متاعی چند جمع آورده ام از مصرِ خرسندی
مکن پوشیده از چشم خریداران دکانم را
مرا چون سیدا در باغ عالم سرفرازی ده
میان عندلیبان سبز گردان آشیانم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خداوند درخواست renovación و کمک میکند. او احساس خستگی و ناتوانی میکند و درخواست دارد که خداوند او را از این حالت رهایی بخشد. شاعر به سن و سال خود و تغییراتی که در زندگیاش ایجاد شده اشاره میکند و از خدا میخواهد که به او قوت و زندگی تازهای ببخشد. همچنین، او به ارزشهای معنوی و روحی اشاره میکند و از خدا میخواهد که نام و مقام او را حفظ کند. در نهایت، شاعر خواهان پایداری و عزت در زندگی است و آرزو دارد که در میان زیباییهای زندگی، سرفراز و خوشبخت باشد.
هوش مصنوعی: خداوندا، همچون شمع، نیرو و جانم را تازه کن و به جسم ضعیف من قدرت و توان عطا فرما.
هوش مصنوعی: روزگار پیری و کهولت، زندگی من را مانند خزان درآورده و دیگر نمیتوانم از نو شکوفا شوم. درخت ارغوان من که روزگاری با کرامت و زیبایی بارور بود، اکنون در پیری به سر میبرد.
هوش مصنوعی: من دستانی دارم خسته و فرسوده، ای خدا، کمکم کن و مرا از درگیریها و چالشهای زندگی محافظت کن.
هوش مصنوعی: من به خاطر ستایش و یاد تو به نوشتن مشغول هستم و تمام عمرم را صرف این کار کردهام. اما خواهش میکنم نگذار که نام خودم از یاد برود و زبانم را به فراموشی بسپارد.
هوش مصنوعی: لبانم را چون لعل قرمز و پرخون میسازم، و از ندامت و پشیمانی هرگز نمیگذارم که دست تهیام از ارزش و گوهری باشد که دندانهایم برایم به ارمغان آوردهاند.
هوش مصنوعی: تو میتوانی روحی تازه به تن خسته و افسرده من ببخشی و فصل زرد و خزان باغ وجودم را به روزهای سرسبز و شاداب تبدیل کنی.
هوش مصنوعی: من چند کالا از سرزمین خوشی جمع کردهام، ولی آنها را از نگاه خریداران پنهان کردهام.
هوش مصنوعی: مرا همچون یک بزرگزادگان در باغ هستی، مقام و ارجمندی بده و در بین بلبلهای سبز، خانهام را زینت ببخش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تحیر بست در شرح غم عشقت زبانم را
چه گویم بر تو چون ظاهر کنم راز نهانم را
بسوز دل ز وصلت چاره جستم ندانستم
که آتش بیش خواهد سوخت از نزدیک جانم را
شدی غایت ز چشم شد دلم صد پاره از غیرت
[...]
به افسون محو کردی شکوههای بیکرانم را
به هر نوعی که بود ای نوش لب بستی زبانم را
به نیکی میبری نامم ولی چندان بدی با من
که گم میخواهی از روی زمین نام و نشانم را
به این خوش دل توان بودن که بهر مصلحت با من
[...]
مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را
به زهر چشم خوبان آب ده تیغ زبانم را
تهیدستی ندارد برگریز نیستی در پی
نگه دار از شبیخون بهاران گلستانم را
چو طوطی لوح تعلیمم ده از آیینه رخساران
[...]
سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را
مگر نام توگیرم تا بگرداند زبانم را
عدم کیفیتم خاصیت نقش قدم دارم
خرامی تا به زیرپای خود یابی نشانم را
به رنگ شمعگر شوقت عیار طاقتمگیرد
[...]
به پیری عشق سازد شوختر طبع جوانم را
که آتش می کند پرزورتر، پشت کمانم را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.