گنجور

 
سیدای نسفی

خداوندا مده از جوی غفلت آب تاکم را

ز دست معصیت کوتاه کن دامان پاکم را

کند پرهیز انگشت حکیم از جنبش نبضم

نباشد چاره یی غیر از تو جان دردناکم را

تنم را همچو گل کردی به داغ آلوده صبری ده

دهان شکرگویان ساز زخم سینه چاکم را

به خدمت بندگان تقصیر سازند از گرانجانی

ز باد و آتشم مالی کرم کن آب و خاکم را

مرا چون سیدا کین کسی در دل نمی باشد

گرفتار بلا کن هر که می خواهد هلاکم را