هجرش آخر کرد خرم جان افگار مرا
عاقبت این درد صحت داد بیمار مرا
از چمن بیرون نخواهم برد مژگان درشت
تا نسازد گل به دامن باغبان خار مرا
دامن پر سنگ اینجا همچو کوه ایستاده ام
سیل نتواند ز جا جنباند دیوار مرا
از سر مستی کند در پای منبر رقصها
بر سر واعظ اگر مانند دستار مرا
تاب عشق لاله رخساران ندارم بیش ازین
روزیی آتش مکن یارب خس و خار مرا
سیدا فکر من از شب زنده داری شد بلند
حق بسیار است با من چشم بیدار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج جدایی و عشق سخن میگوید. او به یاد میآورد که عشقش به او آسیب زده و حال او را بیمار کرده است. شاعر نمیخواهد که چشمانش را از زیباییهای چمن بیرون ببرد، زیرا از روی حسادت ممکن است به دیگران آسیب بزند. او در برابر مشکلات ایستاده و حاضر نیست که به سادگی تسلیم شود. در ادامه، شاعر از عشق و اشتیاقش حرف میزند و خواهان دوستی و ارتباط عمیق است. در نهایت، او به فکر و تأمل خود میپردازد و به بررسی حالت بیداریاش میپردازد، در حالی که احساس میکند حق و حقیقت با اوست.
هوش مصنوعی: فراق او در نهایت، جانم را که در درد و رنج بود، شاداب و سرحال کرد. در نهایت، همین درد باعث بهبودی من شد.
هوش مصنوعی: من چشمان زیبا و جذاب خود را از چمن بیرون نخواهم آورد تا گل نرگس در دامن باغبان برای من غمی به همراه نیاورد.
هوش مصنوعی: اینجا مثل کوه ایستادهام و دامن پر از سنگ دارم. هیچ سیلی نمیتواند مرا از جایی که هستم تکان دهد.
هوش مصنوعی: خود را در حال شادی و سرخوشی به نمایش میگذارد و در برابر واعظ میرقصد، درست مثل اینکه به عمامهام بیفزاید.
هوش مصنوعی: من دیگر تحمل عشق و زیبایی صورتهای لالهگون را ندارم. ای خدا، بیشتر از این روزهای سخت را به جانم نینداز و مرا با آتش غم و اندوه نران.
هوش مصنوعی: در دل شب که بیدار ماندهام، افکارم به سوی مسایل بزرگ و واقعی میرود. از اینکه عشق و حقیقت فراوانی با من همراه است، شگفتزدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ای فلک خوش کن به مرگ من دل یار مرا
دلگران از هستیم مپسند دلدار مرا
ای اجل چون گشتهام بار دل آن نازنین
جان ز من بستان و بردار از دلش بار مرا
ای زمانه این زمان کز من دلش دارد غبار
[...]
نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
با قفس آزاد کن مرغ گرفتار مرا
دارد از تار نفس زنار، نفس کافرم
تا دم آخر گسستن نیست زنار مرا
دست می شوید ز کار گل به آب زندگی
[...]
بیتپش آرام کی باشد دل زار مرا
ذوق جستن زنده دارد نبض بیمار مرا
من کجا و اینقدر تاب تزلزلهای عشق
عطسة گل میکند اشفته دستار مرا
شکوة نازکدلان از برگ گل نازکترست
[...]
عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا
خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا
هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ
خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا
بی محبت سازی از مطرب جدا افتاده ام
[...]
شاد کن از وصل یارب جان افگار مرا
صحت کامل عنایت ساز بیمار مرا
چون کمان روزی که پشت من ز پیری خم شود
حلقه گوش جوانان ساز گفتار مرا
چشم زارم را مطیع نفس بی پروا مکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.