شهر و صحرا درگرفت از آتش رخسار گل
عندلیبان سوختند از گرمی بازار گل
بعد از این گلهای بیخار از چمن خواهد شکفت
بس که شد پامال از جوش تماشا خار گل
غنچه همچون ساقیان مینای پر می در بغل
می دهد باد از صراحی خنده سرشار گل
می کند پردازگر آئینه ها را روشناس
در حقیقت گل فروشانند خدمتگار گل
سیدا در صحبت منعم نباشد بهره یی
باغبان را نیست سودی از زر بسیار گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با توصیف زیباییهای گل و تأثیر آن بر احساسات و محیط پیرامون اقدام به نشان دادن رابطه عاطفی انسان با گلها میکند. شاعر به آتشین بودن و شور و شوق درون گلها اشاره میکند و به سوختن عندلیبان در اثر زیبایی و گرمی گلها میپردازد. او دربارهی گلهای بیخودی که از زمین میرویند، صحبت میکند و به تاثیر منفی تماشا و تحسین گل بر آنها اشاره دارد. همچنین، به حالت غنچهها و شکوفایی آنها با تشبیه به ساقیهای پر شراب میپردازد و نقش گلفروشان را در زیبایی و بهرهمندی از گلها نشان میدهد. در نهایت، به این نکته میرسد که باغبان به رغم زحماتش، از زر و ثروت بهرهای نمیبرد.
هوش مصنوعی: شهر و دشت از زیبایی صورت گل شعلهور شدهاند و پروانهها از حرارت بازار گل سوزان شدهاند.
هوش مصنوعی: پس از این، گلهای فاقد عطر از چمن خواهد شکفت، زیرا خارها از شدت تماشای زیبایی گلها زیر پا رفتند.
هوش مصنوعی: غنچه مانند نوشندههای خوششراب، در آغوش خود، میخوارگی و سرخوشی را به همراه دارد. نسیم، از ظرفی که پر از خنده و شادی است، گلهایی را میبرد.
هوش مصنوعی: آئینهسازان به خوبی میدانند که گلفروشان واقعاً خدمتگزاران گلها هستند.
هوش مصنوعی: در گفتگو با افراد بلندپایه و ثروتمند، کسی نمیتواند از مزایایشان بهرهمند شود؛ همانطور که باغبان از گلهای زیاد، سودی نمیبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ابر فروردین فرو شوید همی رخسار گل
وقت دیدار گل آمد حبذا دیدار گل
خرما روزا که ما را تازه و روشن شده ست
عشق با دیدار باغ و دیده با رخسار گل
گر ز شادی روی ما چون گل نباشد عیب چیست
[...]
زد ز غنچه بار دیگر خیمه بر گلزار گل
داد مستان را به عشرتگاه بستان بار گل
غنچه هر برگ طرب کز شوکت دی می نهفت
کرد با باد بهاری یک به یک اظهار گل
بگسل از دامان مطرب چنگ کز مرغان باغ
[...]
باز شد وقت طرب آمد سوی گلزار گل
برگ عیش عندلیب آورد دیگر بار گل
صبحدم، خونین دل بلبل گشاید در چمن
چون بخندد غنچه و بنمایدش دیدار گل
گل درون پرده شب در خواب ناز و بامداد
[...]
تا شنید از باد پیغام وصال یار گل
بر هوا میافکند از خرمی دستار گل
گرنه از رشگ رخ او رو به ناخن میکند
مانده زخم ناخنش بهر چه بر رخسار گل
تا نگیرد دامنش گردی کشد جاروب وار
[...]
نوبهار آمد که افشاند چو حسن یار گل
چون وصال یار ریزد هر خس و هر خار گل
گلفروشی بود مخصوص دل پر داغ ما
کرد بی عزت بهار آخر بهر بازار گل
بسکه طبع کاینات از خرمی آبستن است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.