گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

به دست سایلان آوازه احسان عصا گردد

چراغ کاروان غارتگران را رهنما گردد

تن ظالم چو داغ لاله در گرداب خون غلطد

زمین بی مروت به که دشت کربلا گردد

به زیر آسمان روشندلان را نیست دلسوزی

کجا پروانه بر گرد چراغ آسیا گردد

به سوی استخوانم ناوک او کی نظر سازد

پر تیر نگارینش اگر بال هما گردد

ز خلوت می برد بر هر طرف مسواک زاهد را

عصا هر چند کج باشد به دست کور پا گردد

به زنجیر نصیحت نفس گردنکش نشد رامم

سگ دیوانه کی با صاحب خود آشنا گردد

بپوشد عیب ارباب کرم را دامن احسان

چه غم دست رسا را آستین گر نارسا گردد

نمی گردد جدا از سینه عشاق پیکانت

دل صاحب طمع سختی چو دید آهن ربا گردد

بهر مقصد که روی آری مدد از پیر فانی جو

قدم خم گشته آزاده محراب دعا گردد

چه سود از کلفت من سیدا بر خویش می نالد

غبار خاطرم در چشم گردون توتیا گردد

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

صائب تبریزی

خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد

کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد

در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید

گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد

دل بیگانه خوی من میانجی برنمی دارد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟

ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟

طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد

چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد

ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم

[...]

اسیر شهرستانی

گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد

در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد

نظر تنگی است این گردون که با وسعت نمی‌سازد

به تنگ آید دل گرمی اگر مطلب روا گردد

کمانداری است بیرحمی که زورش کس نمی داند

[...]

سیدای نسفی

ز دنیا هر که شد لبریز عمرش بی بقا گردد

چو کشتی پر شود از آب گرداب فنا گردد

نوید وصل فارغ می کند از ناله عاشق را

جرس را چون گره از دل گشاید بی صدا گردد

نباشد خواب آسایش به گلشن چشم شبنم را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
جویای تبریزی

چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد

که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد

چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم

گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد

غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد

[...]