گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

قبای لاله گون در بر چو آن سرو روان آید

نفس از سینه ام بیرون چو شاخ ارغوان آید

اگر در گردش آرد آن پری رو شیشه می را

ز بهر دستبوسی بر لب پیمانه جان آید

به برگ گل اگر سازم رقم شرح جدایی را

در انگشتم قلم مانند بلبل در فغان آید

پر تیر ملامت کرده مکتوب مرا جانان

ز کویش قاصد من با قد همچون کمان آید

هوس گلها به دامن کرد از بزم وصال او

شکفته خاطر از خوان کریمان میهمان آید

به باغ دهر چون شبنم ندارم خواب آسایش

به گوشم هر زمان آواز پای باغبان آید

به آن گل غنچه نتوان ساخت اظهار پریشانی

به گوش نازک او حلقه سنبل گران آید

ز جای خویش قمری همچو سرو آزاد برخیزد

پی تکلیف مرغان جغد اگر در بوستان آید

به استقبال تیرش سینه را واکرده برخیزم

برای کشتنم روزی که آن ابروکمان آید

ندیده سیدا باغ مرادم روی شبنم را

اگر آید برای سیر چون آب روان آید

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سعدی

نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید

و گر صد نامه بنویسم حکایت بیش از آن آید

مرا تو جان شیرینی به تلخی رفته از اعضا

الا ای جان به تن بازآ و گر نه تن به جان آید

ملامت‌ها که بر من رفت و سختی‌ها که پیش آمد

[...]

امیرخسرو دهلوی

سحرگاهان که باد از سوی گل عنبرفشان آید

چو گل جامه درم کانم ز گل بوی نشان آید

نگارا، دیده در ره مانده ام وین آرزو در دل

که یارب، نازنین یاری چو تو بر من چسبان آید

حذر کن از دم سرد گرفتاران، مباد آن دم

[...]

سیف فرغانی

سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید

چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید

بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه

گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید

از آن حسرت که بی رویش نباید دید گلها را

[...]

جامی

گر از پیراهنت بویی به طرف گلستان آید

زند گل جامه بر خود چاک و بلبل در فغان آید

بر آن اندام نازک چون پسندم بار پیراهن

که بر وی سایه گلبرگ هم دانم گران آید

به حلق تشنه آب زندگی دانی چه خوش باشد

[...]

فضولی

لطیفست آن پری آن به که از مردم نهان آید

مبادا گر فتد نور نظر بروی گران آید

بسوز ای آتش دل استخوان سینه را یک یک

مبادا تیر آن ابرو کمان بر استخوان آید

رود صد آه من تا آسمان هر دم وزان هریک

[...]