ز غنچه دل ما بی خبر بود گل ما
درون بیضه خزان شد بهار بلبل ما
صدا بلند نکردیم از تهیدستی
ز سنگ سرمه بود ساغر توکل ما
به گلشنی که درو بلبل خوش الحان نیست
شکفتگی نکند غنچه تغافل ما
به زور آه تو را ما نگاه داشته ایم
به سرو قد تو پیچیده است سنبل ما
قد خمیده ما را اجل کمین کرده
نشسته سیل حوادث به سایه پل ما
ز شانه کرده جدا دست ما و می گوید
سزای آن که رساند زیان به کاکل ما
ز غنچه های چمن می کشیم رو زردی
بود چو برگ خزان دیده دست بی پل ما
نشسته ایم در آتش چو سیدا همه عمر
سپند سوخته از غیرت تحمل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از دلتنگی و ناخوشی پرداخته است. شاعر از غنچه دل خود صحبت میکند که از وضعیت خود بیخبر است و بهار زندگیاش به خزان تبدیل شده است. او به مسائلی چون فقر و ناامیدی اشاره میکند و میگوید که صداهای درون او به دلیل فقر بیان نمیشوند. همچنین، توصیف جایی که بلبل خوشخوانی نیست و غنچهها در حال تغافل هستند، نشاندهنده عدم شادی و شکفتگی است. شاعر به قدرت و زیبایی معشوق اشاره دارد که دلش را به تسخیر خود درآورده، در حالی که خود او در سایه حوادث و مشکلات نشسته است. در نهایت، او از آتش درون خود و آسیبی که به روحش وارد شده، صحبت میکند و به احساس درد و ناراحتی خود در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دل ما از شگفتی غنچهای بود که نشانهای از عشق و زیبایی داشت، اما گل وجود ما در دل زمستان گرفتار شد و بهار برای بلبل ما به سرما و پژمردگی تبدیل گردید.
هوش مصنوعی: ما از نداشتنهایمان شکایت نکردیم، زیرا در دلمان به خوشبینی و اعتماد به خدا اطمینان داشتیم.
هوش مصنوعی: در باغی که بلبل خوش صدا وجود ندارد، غنچهها نیز به شکفتن و باز شدن تمایل نخواهند داشت. غفلت ما از این موضوع باعث میشود که به زیباییهای اطراف توجه نکنیم.
هوش مصنوعی: ما با زحمت و به خاطر آه و نیایش تو، تو را در کنار خود نگه داشتهایم؛ چون زیبایی و قد تو، سنبل و گل ما را تحتالشعاع قرار داده است.
هوش مصنوعی: ما با قامت خمیده و ضعفی که داریم، در شرایطی قرار داریم که خطر مرگ در کمین است و حوادث ناگوار مانند سیل به دور ما حلقه زدهاند.
هوش مصنوعی: بهدلیل از هم گسستن ارتباط ما، اکنون ما را责责 میکند و میگوید که این نتیجهی ضرری است که به زیبایی ما زدهاند.
هوش مصنوعی: ما با گلهای چمن رو زردی میکشیم، مثل برگهای پاییزی که رویمان را میپوشاند. در دست ما نشانی از بیپلی و جدایی است.
هوش مصنوعی: ما تمام عمر در آتش غم و درد نشستهایم، مانند سیدی که تحمل درد سوختن در آتش را دارد. سوختهایم و از غیرت و غیرتمندی خود به تحمل این وضعیت ادامه دادهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
[...]
ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا
وی روی تو در آینۀ کَون هویدا
تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد
عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا
هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا
[...]
بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما
چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما
چه سود روی عبادت به کعبه آوردن
چونیست قبله روی تو در مقابل ما
اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد
[...]
درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز
فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
دگر برای چه نخل امید بنشانیم
[...]
شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما
کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما
شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید
که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما
اسیر بادیه حیرتیم و میآید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.