گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

از غم دلی که آب نشد سد آهن است

چشمی که خون نریخت سزاوار بستن است

بیهوده ما چو لاله گریبان دریده ایم

در گلشنی که خنده گل چاک دامن است

دور از قدح تو میکده دشتی است پر ز خون

در چشم میکشان خم می چاه بیژن است

امروز گلستان ز قفس تنگ تر شد است

مرغان باغ را هوس پر شکستن است

ناز و عتاب جوهر شمشیر دلبریست

شوخی که تندخو نبود تیغ آهن است

ما را به عهد لاله رخان اعتماد نیست

پیش بتان شکستن دل عهد بستن است

مانند رشته هر که نظر دوخت بر لباس

عریان به چشم اهل بصیرت چو سوزن است

در چشم بلبلی که پر و بال سوخته است

باغی که دلگشاست همین گنج گلخن است

با اهل دل سپند به بانگ بلند گفت

این دشت شعله خیز چه جای نشستن است

در خانه یی که می رود آن یار سیدا

چشمم ز پشت بام نگهبان چو روزن است

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

امیر معزی

از زین‌ دین عراق و خراسان مزین است

این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است

حاجت نیایدش به‌ دلیلی و حاجتی

کاقبال او شناخته چون روز روشن است

بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ

[...]

مجیرالدین بیلقانی

صدرا! بدان خدای که مرغ ثناش را

در کام سالکان طریقت نشیمن است

گامی فراخ در ره حکمش همی رود

این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است

راتب ده وجد که بر خوان قدرتش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است

سلطان نشانی تو در آفاق روشن است

مجد همگر

هنگام نام دعوی مردی کند مطرز

در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است

هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است

هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است

گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
سعدی

امشب به راستی شب ما روز روشن است

عید وصال دوست علی رغم دشمن است

باد بهشت می‌گذرد یا نسیم باغ

یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است

هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر

[...]