گنجور

 
جهان ملک خاتون

دل ز ما برد و قصد جانم کرد

قصد این جان ناتوانم کرد

عشق روی تو ای بت سیمین

در همه شهر داستانم کرد

خون دل را ز راه دیده بسی

آن دو دیده بر آستانم کرد

دل محزون ز دوستان بربود

گوش بر قول دشمنانم کرد

غیر نوش لب شکربارت

هرچه خوردم همه زیانم کرد

شکر الطاف او کنم شب و روز

که ثنای تو در زبانم کرد

کام جان مرا نداد شبی

نیک بدنام در جهانم کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

من دگر چاره ای ندانم کرد

دل ازین نوع خوش توانم کرد

عطار

عشق تو مست جاودانم کرد

ناکس جملهٔ جهانم کرد

گر سبک‌دل شوم عجب نبود

که می عشق سر گرانم کرد

چون هویدا شد آفتاب رخت

[...]

مولانا

عشق تو مست و کف زنانم کرد

مستم و بیخودم چه دانم کرد

غوره بودم کنون شدم انگور

خویشتن را ترش نتانم کرد

شکرینست یار حلوایی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

کردگار از کرم عیانم کرد

واقف از حال این و آنم کرد

من چو بی نام و بی نشان بودم

بی نشانی مرا نشانم کرد

به تجلی ظاهر و باطن

[...]

عارف قزوینی

غم هجر تو نیمه جانم کرد

کرد کاریکه ناتوانم کرد

زیر بار فلک نرفتم لیک

بار عشق تو چون کمانم کرد

ضعف چون آه سینه مظلوم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه