گنجور

 
مولانا

ز خاک من اگر گندم برآید

از آن گر نان پزی مستی فزاید

خمیر و نانبا دیوانه گردد

تنورش بیت مستانه سراید

اگر بر گور من آیی زیارت

تو را خرپشته‌ام رقصان نماید

میا بی‌دف به گور من برادر

که در بزم خدا غمگین نشاید

زنخ بربسته و در گور خفته

دهان افیون و نقل یار خاید

بدری زان کفن بر سینه بندی

خراباتی ز جانت درگشاید

ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان

ز هر کاری به لابد کار زاید

مرا حق از می عشق آفریده‌ست

همان عشقم اگر مرگم بساید

منم مستی و اصل من می عشق

بگو از می به جز مستی چه آید

به برج روح شمس الدین تبریز

بپرد روح من یک دم نپاید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۸۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

مهی ، کندر سمرقند از لب او

نبات مصر را جان می فزاید

اگر طوطی طبع جان فزاید

بشاخ شکر نابش گراید

بشولد مر طبق را بر طریقی

[...]

سوزنی سمرقندی

خر خمخانه را جودان بماندست

وگر ماندست جو کو تا بخاید

بسنگ هجو من دندان شکستست

که بی بیطار بیخش برنیاید

سرش از سهمناکی شد بانسان

[...]

انوری

ز هجران تو جانم می‌برآید

بکن رحمی مکن کاخر نشاید

فروشد روزم از غم چند گویی

که می‌کن حیله‌ای تا شب چه زاید

سیه‌رویی من چون آفتابست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه