تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند چه ماند
بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیلت بکند لیک خدایی بنداند
گامی دو چنان آید کو راست نهادست
وان گاه که داند که کجاهاش کشاند
استیزه مکن مملکت عشق طلب کن
کاین مملکتت از ملک الموت رهاند
شه را تو شکاری شو کم گیر شکاری
کاشکار تو را باز اجل بازستاند
خامش کن و بگزین تو یکی جای قراری
کان جا که گزینی ملک آن جات نشاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تضاد بین تدبیر انسان و تقدیر الهی اشاره میکند. انسان هرچقدر تلاش و تدبیر کند، در نهایت به تقدیر خداوند وابسته است. او تأکید میکند که حتی اگر انسان به فکر کردن و چارهاندیشی بپردازد، در نهایت خداوند است که سرنوشت را رقم میزند. شاعر از خواننده میخواهد که به جای درگیر شدن در دنیا و تلاش برای شکار منافع مادی، به جستجوی حقیقت و عشق بپردازد. همچنین، او اشاره میکند که در انتخاب مسیر زندگی باید به دقت عمل کرد، چرا که انتخاب نادرست میتواند به یک سرنوشت نامطلوب منجر شود.
هوش مصنوعی: انسان میتواند تلاش و برنامهریزی کند، اما نمیتواند از سرنوشت و تقدیری که خداوند برای او تعیین کرده، آگاهی داشته باشد. در واقع، تلاشهای ما در برابر حکمت و تقدیر الهی چه ارزشی دارد؟
هوش مصنوعی: شخص وقتی به خودش بیندیشد، درمییابد که چه چیزی را میبیند و چطور میتواند به نوعی نقشه بکشد، اما در حقیقت تنها خداوند است که میتواند انسان را به بند بکشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی قدمی محکم و درست بر دارد، در آن هنگام است که میداند کجا باید برود و چه مسیری برایش مناسب است.
هوش مصنوعی: عشق را دست کم نگیر و برای آن تلاش کن، زیرا این احساس تو را از چنگالی که مرگ برایت آماده کرده، نجات خواهد داد.
هوش مصنوعی: در زندگی، به جای اینکه به دنبال شکار کردن دیگران باشی، بهتر است خودت طعمهای برای مشکلات نشوی. چراکه ممکن است سرنوشت ناگهانی تو را در برگیرد و نتوانی از آن فرار کنی.
هوش مصنوعی: سکوت کن و محلی را برای خود برگزین، زیرا آنجا که انتخاب میکنی، سلطنت آنجا به تو تعلق میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر شاه جهان قصۀ من بنده بخواند
زین قصه همی حالت من بنده بداند
داند که میان دو سفر بندۀ درویش
بی یاوری شاه چه بیچاره بماند
زان همت چون دریا ، وز آن کف چون ابر
[...]
بر سبزه همی آب روان آب دواند
وز شاخ همی باد خزان برگ فشاند
این هیچ کس از آئینه چین نشناسد
وان هیچ کس از زر ورق باز نداند
همچون تن دل رفته ز تیمار جدائی
[...]
آن شاخ چه شاخ است به زلفین تو ماند
جز مجلس احرار جهان جای نداند
خواهد چو سر زلفک تو مشک فشاند
خواهد که مرا با تو به یک جای نشاند
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند
بنده چو بیندیشد پیداست چه بیند
حیله بکند لیک خدایی نتواند
گامی دو چنان آید کو راست نهادست
[...]
آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند
وقت است اگر از پای درآیم که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.