اندرآ ای مه که بیتو ماه را استاره نیست
تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست
چون خیالت بر که آید چشمهها گردد روان
خود گرفتم کاین دل ما جز که و جز خاره نیست
آتش از سنگی روان شد آب از سنگی دگر
لعل شد سنگی دگر کز لطف تو آواره نیست
بارها لطف تو را من آزمودم ای لطیف
مرده را تو زنده کردی بارها یک باره نیست
ابر رحمت هر سحر گر میببارد آن ز تست
وین دل گریان من جز کودک گهواره نیست
همچو کوه طور از غم این دلم صدپاره شد
لیک اندر دست من زان پارهها یک پاره نیست
آهن برهان موسی بر دل چون سنگ زد
تا جهد استارهای کز ابر یک استاره نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از مه و زیبایی آن سخن میگوید و ابراز میکند که بدون حضور محبوب، ماه نیز نور و زیبایی ندارد. شاعر به شدت تحت تأثیر خیالات و یاد محبوب است و میگوید که دلش جز درد و غم نیست. او از لطف و رحمت محبوب یاد میکند که حتی میتواند مرده را زنده کند و دل گریان او مانند یک کودک به آرامش نیاز دارد. شاعر از غم و اندوهی که دلش را پاره کرده سخن میگوید و در نهایت به این نتیجه میرسد که در دل پارهپارهاش، هیچ پارهای از شادابی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بیا ای ماه که بدون تو نور ماه دیگر هیچ ارزشی ندارد. تا زمانی که تصویر تو در ذهنم نیاید، نمیتوانم برای خودم راه حلی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که یاد تو به ذهنم میآید، احساساتی را در وجودم به راه میاندازد. اما دریافتهام که دل من تنها از درد و رنج پر شده است.
هوش مصنوعی: آتش از یک سنگ به حرکت درآمد و آب از سنگی دیگر به وجود آمد. سنگ سومی هم هست که به خاطر لطف و محبت تو، در حال آوارگی و بیقراری نیست.
هوش مصنوعی: من بارها مهربانی و لطفت را امتحان کردهام، ای کسی که مردهها را زنده میکنی، این کار تو بارها و بارها تکرار شده است و فقط یک بار نبوده.
هوش مصنوعی: هر صبح که باران رحمت میبارد، این از لطف توست و دل گریان من همچون کودکی در گهواره است که به محبت و آرامش نیاز دارد.
هوش مصنوعی: دل من از غم به اندازه کوه طور متلاشی شده است، اما در دستان من هیچیک از این تکهها نیست.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن یک حالت عمیق و متفکرانه است. در آن، آهن و سنگ به عنوان سمبلهایی از سختی و استقامت معرفی شدهاند. آهن، که بر دل حقیقی موسی اثر میگذارد، نشاندهندهی قدرت و چالشهای درونی است. گویا بیان میکند که تا زمانی که تلاش و کوشش وجود دارد، حتی سختترین موانع نیز میتوانند شکسته شوند و نتیجهای درخشان حاصل شود. در نهایت، اشاره به این نکته دارد که در زمانهایی که آسمان اوج میگیرد و ابرهای تیره پراکنده میشوند، و در این میان یک ستاره درخشان ظهور میکند که بیانگر امید و روشنایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کیست از دوران خونبارش دل صد پاره نیست
همچو آبی گرد نا اهلیش بر رخساره نیست
هیچ عاشق دیده خوش در وجود
کز رقیب دیدها سوی عدم آواره نیست
ای رفیقان عالم ترکیب اضداد است از آنک
[...]
هر که اندر موسم گل همچو گل می خواره نیست
آنچنان پندار کوخود در جهان یکباره نیست
نرگس صاحب نظر تا دید احوال جهان
اختیارش از جهان جز مستی و نظّاره نیست
تا صبا شد حلّه باف و ابر شد گوهرفشان
[...]
کیست کز سودای تو از خان و مان آواره نیست
آخر ای جان آن دلِ سنگت ز سنگ خاره نیست
بی دلان در عرصه ی کوی تو سرگردان عشق
هم چو من هستند امّا هم چو من بیچاره نیست
میرِ دادی نیست ور باشد مجال آن که راست
[...]
ساقیا چون گل شکفت از میْپرستی چاره نیست
صورتی بیجان بود کو وقت گل میخواره نیست
نوعروس گل ز مهد غنچه میآید برون
بالغ است آری ازین پس جای او گهواره نیست
این زمان کز خرمی صحرا بهشتآسا شدست
[...]
ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست
صورتی بی جان بود گر وقت گل می خواره نیست
تا گل و مل در کنار سبزه ی خوش دلکشست
ای دریغا این گل و مل پیش ما همواره نیست
هر کجا باشد گلی در بوستان با بلبلیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.