ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست
صورتی بی جان بود گر وقت گل می خواره نیست
تا گل و مل در کنار سبزه ی خوش دلکشست
ای دریغا این گل و مل پیش ما همواره نیست
هر کجا باشد گلی در بوستان با بلبلیست
لیک گل را در سرابستان ز بلبل چاره نیست
در چنین فصلی که گویی خانه زندانست و چاه
کیست کاو در وقت گل از خان و مان آواره نیست
رحمتی بر من نیارد در چنین فصلی نگار
چون دل سنگین او دانم که سنگ خاره نیست
گر ز من پرسی به دور حسن او یک پیرهن
نیست کز شوق رخ آن ماه پیکر پاره نیست
گفتمش هم چاره ی درد من مسکین بجوی
گفت کمتر گو مرا سودای هر بیچاره نیست
باشد آزاری میان دوستان اندر جهان
لیک بیزاری ز وصل دوستان یکباره نیست
نسبت قدش به سرو ناز می کردم اگر
دم مزن ای دل که ما را راست گفتن چاره نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است که با حسرت و ناتوانی در دستیابی به آن همراه است. شاعر اشاره میکند که مینوشد و شاداب است، اما به خاطر دوری از معشوق و جمال او، احساس کمبود و افسردگی میکند. او میگوید که زیبایی مانند گل و بلبلی که در کنار آن مینوشد، لحظهای و ناپایدار است. دیری نمیپاید که این زیباییها از دست میروند و شاعر در این فصل سرد و زندانی، بیتابی و تنهایی را احساس میکند. همچنین، او در مورد عشق و دوستی و پیچیدگیهای آن سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که در دنیای عشق، گاهی باید بهایی پرداخت و از جدا شدن و دلتنگیها رنج برد، اما نمیتوان از زیباییها و وصل دوستان دست کشید. در نهایت، شاعر با اشاره به دلش و تلاشش برای بیان احساساتش، میگوید که راست گفتن در عشق همیشه ممکن نیست.
هوش مصنوعی: ای ساقی، مانند گلی که شکوفا شدهای، هیچ چارهای جز میپرستی نیست. اگر زمان گل نگذرد، صورت بیجان خواهد شد و زندگی بیمعنی میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که گل و گیاه در کنار سبزه زیبا و دیدنی است، دریغ از اینکه این زیبایی و این گل و گیاه همیشه در دسترس ما نیست.
هوش مصنوعی: هر جا که گلی در باغ وجود داشته باشد، بلبل نیز در آنجا خواهد بود، اما وقتی گل در بیابان باشد، بلبل نمیتواند کاری برای آن کند.
هوش مصنوعی: در این فصل که به نظر میرسد خانه به زندان تبدیل شده و کسی که در زمان گل و سرسبزی از خانه و کاشانهاش دور نیست، کیست؟
هوش مصنوعی: در این فصل، معشوقی بر من رحمت نخواهد کرد؛ چون میدانم که دل او سنگین است و سنگ خارا نیست.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی، برای زیبایی او حتی یک پیراهن هم نیست که از شوق چهره آن ماه، پاره نشده باشد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که برای درد من درمانی پیدا کن. او پاسخ داد که کمتر صحبت کن، زیرا آرزوی هر آدم بیچارهای را نمیتوان برآورده کرد.
هوش مصنوعی: در دنیا ممکن است که در میان دوستانی آزار و اختلافی وجود داشته باشد، اما این دلیل نمیشود که انسان از نزدیک شدن به دوستان خود بیزار باشد؛ زیرا این احساس همیشه وجود ندارد و نمیتوان به سادگی آن را نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: اگرچه قد او به قد سروی میماند و من عاشقانه به این موضوع افتخار میکنم، اما ای دل، واقعیت این است که حرف زدن از این عشق کار آسانی نیست و بهتر است سکوت کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست از دوران خونبارش دل صد پاره نیست
همچو آبی گرد نا اهلیش بر رخساره نیست
هیچ عاشق دیده خوش در وجود
کز رقیب دیدها سوی عدم آواره نیست
ای رفیقان عالم ترکیب اضداد است از آنک
[...]
هر که اندر موسم گل همچو گل می خواره نیست
آنچنان پندار کوخود در جهان یکباره نیست
نرگس صاحب نظر تا دید احوال جهان
اختیارش از جهان جز مستی و نظّاره نیست
تا صبا شد حلّه باف و ابر شد گوهرفشان
[...]
اندرآ ای مه که بیتو ماه را استاره نیست
تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست
چون خیالت بر که آید چشمهها گردد روان
خود گرفتم کاین دل ما جز که و جز خاره نیست
آتش از سنگی روان شد آب از سنگی دگر
[...]
کیست کز سودای تو از خان و مان آواره نیست
آخر ای جان آن دلِ سنگت ز سنگ خاره نیست
بی دلان در عرصه ی کوی تو سرگردان عشق
هم چو من هستند امّا هم چو من بیچاره نیست
میرِ دادی نیست ور باشد مجال آن که راست
[...]
ساقیا چون گل شکفت از میْپرستی چاره نیست
صورتی بیجان بود کو وقت گل میخواره نیست
نوعروس گل ز مهد غنچه میآید برون
بالغ است آری ازین پس جای او گهواره نیست
این زمان کز خرمی صحرا بهشتآسا شدست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.