همه خوف آدمی را از درونست
ولیکن هوش او دایم برونست
برون را مینوازد همچو یوسف
درون گرگیست کاو در قصد خونست
بدرّد زَهره او گر ببیند
درون را کاو به زشتی شکل چونست
بدان زشتی به یک حمله بمیرد
ولیکن آدمی او را زبونست
الف گشتهست نون میبایدش ساخت
که تا گردد الف چیزی که نونست
اگر نه خود عنایات خداوند
بدیدهستی چه امکان سکونست؟
نه عالم بُد نه آدم بُد نه روحی
که صافی و لطیف و آبگونست
که او را بود حکم و پادشاهی
نپنداری که این کار از کنونست
نمیگویم که در تقدیر شه بود
حقیقت بود و صد چندین فزونست
خداوندی شمسالدین تبریز
ورای هفت چرخ نیلگونست
به زیر ران او تقدیر رامست
اگر چه نیک تندست و حرونست
چو عقل کل بویی برد از وی
شب و روز از هوس اندر جنونست
که پیش همت او عقل دیدهست
که همتهای عالی جمله دونست
کدامین سوی جویم خدمتش را؟
که منزلگاه او بالای سونست
هر آن مشکل که شیران حل نکردند
بر او جمله بازی و فسونست
نگفتم هیچ رمزی تا بدانی
ز عین حال او اینها شجونست
ایا تبریز، خاک توست کحلم
که در خاکت عجایبها فنونست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بدو در، انده از شادی فزونست
دل دانا به دست او زبونست
شیرَمردی بدم دلم چه دونست
اجل قصدم کره و شیر ژیونست
ز مو شیر ژیان پرهیز میکرد
تنم وا مرگ جنگیدن ندونست
مرا دانی که بیتو حال چونست
به هر مژگان هزاران قطره خونست
تنم در بند هجر تو اسیرست
دلم در دست عشق تو زبونست
غم عشق تو در جان هیچ کم نیست
[...]
غمش را کز شکیبایی فزونست
من غمخواره میدانم که چونست
یکی دیگر بداد و گفت چونست
چنین گفت او که این یک هم فزونست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.