گنجور

 
مولانا

از اول امروز حریفان خرابات

مهمان توند ای شه و سلطانِ خرابات

امروز چه روزست‌‌؟ بگو روز سعادت

این قبله دل کیست‌‌؟ بگو جان خرابات

هرگز دل عشاق به فرمان کسی نیست

کاو مست خرابست به فرمان خرابات

صد زهره ز اسرار به آواز درآمد

کز ابر برآ ای مه تابان خرابات

ما از لب و دندان اجل هیچ نترسیم

چون زنده شدیم از بت خندان خرابات

بر گاو نهد رخت و به عشق آید جان‌مست

کاین رخت گرو کن برِ دربانِ خرابات

هر جان که به شمس الحق تبریز دهد دل

او کافر خویش است و مسلمان خرابات

 
 
 
غزل شمارهٔ ۳۳۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شاه نعمت‌الله ولی

مائیم و می صحبت رندان خرابات

سرگشته در آن کوچه چو رندان خرابات

میخانهٔ ما وقف و سبیل است به رندان

جاوید به فرمودهٔ سلطان خرابات

مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم

[...]

حزین لاهیجی

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات

رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات

از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم

دل می رود از دست به دستان خرابات

شمع و گل و می بر سر هم ریخته هرسو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه