گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

از آتش ناپیدا دارم دل بریانی

فریاد مسلمانان از دست مسلمانی

شهد و شکرش گویم کان گهرش گویم

شمع و سحرش خوانم یا نادره سلطانی

زین فتنه و غوغایی آتش زده هر جایی

وز آتش و دود ما برخاسته ایوانی

با این همه سلطانی آن خصم مسلمانی

بربود به قهر از من در راه حرمدانی

بگشاد حرمدانم بربود دل و جانم

آن کس که به پیش او جانی به یکی نانی

من دوش ز بوی او رفتم سر کوی او

ناگاه پدید آمد باغی و گلستانی

آن جا دل و دلداری هم عالم اسراری

هم واقف و بیداری هم شهره و پنهانی

در خدمت خاک او عیشی و تماشایی

در آتش عشق او هر چشمه حیوانی