از آتش ناپیدا دارم دل بریانی
فریاد مسلمانان از دست مسلمانی
شهد و شکرش گویم کان گهرش گویم
شمع و سحرش خوانم یا نادره سلطانی
زین فتنه و غوغایی آتش زده هر جایی
وز آتش و دود ما برخاسته ایوانی
با این همه سلطانی آن خصم مسلمانی
بربود به قهر از من در راه حرمدانی
بگشاد حرمدانم بربود دل و جانم
آن کس که به پیش او جانی به یکی نانی
من دوش ز بوی او رفتم سر کوی او
ناگاه پدید آمد باغی و گلستانی
آن جا دل و دلداری هم عالم اسراری
هم واقف و بیداری هم شهره و پنهانی
در خدمت خاک او عیشی و تماشایی
در آتش عشق او هر چشمه حیوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از آتش عشق و شوری درون خود سخن میگوید که دلش را میسوزاند. او از فریاد مسلمانان صحبت میکند که به دست مسلمانی سرکوب شدهاند. شاعر درباره زیباییها و لذتهای عشق و محبت اشاره میکند و به توصیف جنبههای پنهان و آشکار آن میپردازد. او از فتنهها و آشوبهای پیرامونش صحبت میکند و از کسی که به عنوان دشمن مسلمانان او را از دست داده، یاد میکند. در نهایت، شاعر به زیبایی و شعف عمیق عشق اشاره میکند که او را به باغی پر از گل و نعمات میکشاند، جایی که دل و دلداری و زندگی عاشقانه جریان دارد.
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که نمیتوانم آن را ببینم، رنج میبرم و فریاد مسلمانان از نادانی و ظلم کسانی که خود را مسلمان میدانند، شنیدنی است.
هوش مصنوعی: من دربارهاش میگویم مانند شهد و شکر، یا مانند گوهر نادر. او را همچون شمع و جادو وصف میکنم، چون دارای قدرتی سلطنتی و خاص است.
هوش مصنوعی: در نتیجه این آشفتگی و سر و صدا، هر جایی دچار آتش سوزی شده است و از میان آتش و دود، ما به وجود آمدیم و به نوعی در بستر این شرایط قرار گرفتیم.
هوش مصنوعی: با وجود این که او سلطنت دارد، ولی آن دشمن مسلمان با خیال راحت و زورگویی حرمت و امنیت مرا از من گرفته است.
هوش مصنوعی: دل و جانم را از دست دادم وقتی که آن شخص را دیدم، کسی که در مقابل او حتی جانم را به یک نان میفروختم.
هوش مصنوعی: دیروز به خاطر عطر معشوقهام به خیابان او رفتم و ناگهان باغی زیبا و گلستانی را دیدم که جلوهگری میکرد.
هوش مصنوعی: در آنجا، دل و عشق به هم پیوند نزدیک دارند؛ جایی که رازهای عالم شناخته شدهاند و همگان از آن آگاه هستند. در این مکان، آگاهی و دانش در کنار هم وجود دارد و شهرت و ناشناسی به طرز عجیبی در هم آمیختهاند.
هوش مصنوعی: در کنار خاک او، لحظاتی خوش و تماشایی وجود دارد و در آتش عشق او، هر موجود زندهای احساساتی عمیق و سرشار از زندگی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خانه برون رفتم من دوش به نادانی
تو قصهٔ من بشنو تا چون به عجب مانی
از کوه فرود آمد زین پیری نورانی
پیداش مسلمانی در عرصهٔ بلسانی
چون دید مرا گفت او داری سر مهمانی
[...]
ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی
ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی
آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی
لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی
[...]
ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف
در داد صلای می از ننگ مسلمانی
چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش
[...]
ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
در هر خم زلف او گمراه مسلمانی
از حسن و جمال او حیرت زده هر عقلی
وز ناز و دلال او واله شده هر جانی
بر لعل شکر ریزش آشفته هزاران دل
[...]
پنهان به میان ما میگردد سلطانی
و اندر حشر موران افتاده سلیمانی
میبیند و میداند یک یک سر یاران را
امروز در این مجمع شاهنشه سردانی
اسرار بر او ظاهر همچون طبق حلوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.